بعد از اون کارش جونگکوک دیگه چیزی نگفته بود حتی توی مراسم بهش نگاه هم ننداخت
مادر جونگکوک دست تهیونگ و گرفت و فشرد
=مواظبه هم باشید و دردسر درست نکنید
_چشم خانم جئون
گفت و به جونگکوک که از هوسوک دل نمیکند خیره شدجونگکوک خودش و روی هوسوک انداخت
+بغلم کن سوکییییی
هوسوک اون عروسک گنده رو براید استایل بغل کرد:ایگوووو جونگکوک کوچولوی من خوابش میاد؟
+اوهوم
/ایش دوست پسره منه ها+نههههه هوسوک ماله منه مگه نه؟
جونگکوک با خنده ی خرگوشی گفت و گردن هوسوک و گاز گرفت:یااااا دندون نگیر خرگوش بد
با قهقهه گفت و جونگکوک و پایین گذاشت
:چقد سنگین شدی تو بچه+هیهی
یونگی بد بد به جونگکوک که دوست پسرشو دزدیده بود نگاه کرد
+هوسوک دوست پسرت الان من و میخوره
_جونگکوک نمیای بریم؟
جونگکوک که از همین الانم بغض کرده بود هوسوک و بغل کرد
+بازم میای دیگه نه؟
:این چه حرفیه کوک معلومه که میام+نمیشه نری؟
با مظلومیت گفت و به یونگی خیره شد
+توروخدا نرین/جونگکوک تو که بچه نیستی میدونی سرمون شلوغه
جونگکوک سرشو پایین انداخت
یونگی راست میگفت داشت مثل بچه ها رفتار میکرد
سعی کرد لبخند بزنه
+باشه خدافظ سوکی، خدافظ یونگ بهم زنگ بزنید
:چشممممم بای بای
/خدافظ دونسنگ
بعد از رفتنشون جونگکوک همراهه راننده به خونه ی مجردی تهیونگ رفت
با وارد شدنشون جونگکوک حس خوبی از خونه ی تهیونگ گرفت
+اتاقم... کجاست؟
_طبقه ی بالا دست چپ آخر سالنجونگکوک سر تکون داد و به اتاقش رفت
وسایلش و امروز آورده بودن ولی فقط تختش مرتب بود
خودش و از اون آشفته بازار به تخت رسوند و خوابید
تهیونگ خمیازه ای از خستگی کشید و امشب و از به فاک دادن پسر گذشت
.
.
.
صبح اون روز جونگکوک با تشنگی بیدار شد و مثل جنازه ها از اتاقش بیرون اومد
همونطور که تلو تلو میخورد سمت آشپزخونه رفتتهیونگ با لباس راحتی زیادی خوشگل بود
جونگکوک فاکی زیر لب گفت و بی اهمیت به چشمای تهیونگ که تمام حرکات شو زیر نظر داشت دم یخچال رفت و با ندیدن شیرموز اخم کرد
YOU ARE READING
I LOVE MY HUSBAND
RomanceI LOVE MY HUSBAND: جونگکوک بعد از مرگ خواهرش انتظار هر چیزی رو داشت جز اینکه خانوادش بهش بگن باید با خواهر شوهرش یعنی کیم تهیونگ ازدواج کنه.... :فان،رومنس،انگست،درام کاپلز:ویکوک،نامجین، سپ زمان اپ:زود زود اگه کامنت بزارید😂