°عذرخواهی°

2.9K 405 20
                                    

جونگکوک و تهیونگ به خونه رفتن و بعد از اون وارد اتاق هاشون شدن

جونگکوک که ساعت و دید سریع ساده ترین و پوشیده ترین لباسشو همراهه کلاه باکت سرش کرد و بیرون اومد

+تهیونگ؟
وقتی تهیونگ و تو پذیرایی ندید به اتاقش رفت و بدون در زدن وارد شد که به سرعت پشیمون شد ولی دیر بود
_مرسی که در نزدی
+😒
+هنوز آماده نشدی؟
_برای چی؟
+عه عه به همین زودی یادت رفت؟ قرار بود بریم خونه دوستم
_خب تنها برو
+نمیشه باید بیای

جونگکوک می‌ترسید که به اون خونه ی لعنت شده بره

_هوف الان میام

15 minutes later

_بریم
جونگکوک سر تکون داد و بعد راه افتادن
+ادرس******
_نزدیکه

جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش استرس نده

"تهیونگ هست اون مواظبمه اره"

ترس جونگکوک از مینهو، پسر آقای لی بود
هیچکس نمی‌دونست که مینهو عجب شیطانیه
نمی‌دونست چه چیزی باعث شده که مینهو بخواد عذابش بده

_رسیدیم
+اوه
باهم پیاده شدن و جونگکوک وارد لابی ساختمون شد و دکمه ی آسانسور و زد

هردو وارد شدن و بعد از پخش موزیک لایت جونگکوک پاهاش و هیستیریک تکون میداد

تهیونگ واقعا حوصله نداشت ولی اون التماس توی چشمای کوک دل سنگم آب می‌کرد

نمیدونست جونگکوک چی داره که انقد بهش آسون میگیره

_نکنه عاشقش شدم؟

اروم زمزمه کرد و از آسانسور بیرون اومد و دنبال جونگکوک افتاد

_هوم شاید عاشق کونش شدم؟
_منطقیه

+چیزی گفتی؟
_نه، نمیخوای زنگ و بزنی؟
+چرا چرا
زنگ و زد و بعد مینهو در و باز کرد

:جونگکوکککک

با لحن هیجان زده ای گفت ولی با دیدن تهیونگ پَکَر شد

:این کیه؟

جونگکوک سریع چسبید به بازوی تهیونگ
+ایشون.....

_کیم تهیونگ هستم
:که اینطور..... بیاین داخل
تهیونگ حالا می‌فهمید چرا جونگکوک میخواست اونم بیاد

ذات شیطانی پسر از 100 کیلومتری هم مشخص بود

=سلام جونگکوک خوش اومدی
-خوشحالم که دعوتمون و قبول کردی.... این آقای محترم کی هستن؟
_ کیم تهیونگ همسر جونگکوک هستم

پدر و مادر مینهو جا خوردن و لبخند مهمون نوازشون از بین رفت
=متوجهم بیاین بشینین

جونگکوک راضی از ریکشن شون کل مهمونی رو لبخند به لب داشت و وقتی که از مینهو خداحافظی می‌کرد نیشخند میزد

_بخاطر پسره بود؟
بعد از نیم ساعت به خونه رسیده بودن و توی پذیرایی روی کاناپه تلویزیون میدیدن
+اره
_هوم

_جونگکوک
+بله؟
_من... راستش..... میخواستم معذرت خواهی کنم

جونگکوک تعجب کرد و کمی تو جا‌ش تکون خورد
_برای کار اون روزم
+اوه....
_می‌بخشیم؟
+به یه شرط.....
_هر چی بگی قبوله
+من شیرموز میخوام🥺
تهیونگ چشماش از تعجب کمی گرد شد ولی بعد اروم سرشو تکون داد
.
.
.

پارت جدید بعد از 1 هفته💩

I LOVE MY HUSBAND Where stories live. Discover now