سمت پذیرش رفت
+ مهمون آقای جانگ هستمزن که از قبل از این موضوع خبر داشت با دست به جایی اشاره کرد
-راهنمایی تون میکنم
+خودم میرم
دوباره شماره اتاقی که هوسوک داده بود و چک کرد و راه افتاد
سمت اسانسور رفت و طبقه ی اخر و زد
موزیک لایتی پخش میشد که رو مخش میرفت
صدای دینگ مانندی اومد و درِ آسانسور باز شدپاشو از اون فضای خفه کننده بیرون گذاشت و اتاق 324 رو پیدا کرد و زنگ زد
هوسوک از چشمی نگاهی انداخت و با دیدن جونگکوک قفل های در و باز کرد و لبخند درخشانی زد
:سلاممممم عوضییی
با صدای بلندی گفت و پرید بغلش
+هنوز عوض نشدی
:ادم عوض بشه عوضی نشه
جونگکوک محکم تر باسن هوسوک و گرفت و وارد اتاق شد
از اون طرف تهیونگ فکر دیگه ای کرد
_پس پای کسه دیگه ای وسطه اره؟
_آدمت میکنم
.
.
.
جونگکوک با دیدن یونگی که روی تخت دراز کشیده هوسوکم کنارش انداخت+آییییی چقد بوی مِنی(همون کام)
/سلام جونگکوک
یونگی بی اهمیت به حرفش گفت و چشماش و باز کرد
:یاااااا این چه حرفیه میزنییییی
+خب راست میگممممممم
/این یه چیزه معمولی بین یه زوجه کوک
+ایش مگه نمیبینی اذیت کردن هوسوک چه حال میده؟
/من به اندازه ی کافی اذیتش میکنم
:گیره چه آدمایی افتادم خدا
+اهِی من بهترین رفیق دنیا برای تو ام سوکی
:آره معلومه
/کوک؟
+بله؟
/درباره ی اون کارت دعوت.... جدی ای؟یونگی بحث و عوض کرد
+خودت شاهد ازدواج کردن مین هی بودی یونگ، دیدی که اونم نتونست مخالفت کنه
هوسوک اهِمی کرد
:تهیونگ چی؟ اونم مخالفه یا.... ؟+اونم یه قرارداد احمقانه رو امضا کرده و الان تو هَچَل افتاده
/با این حساب فردا قراره عروسی کنی
:باورم نمیشه+منم باورم نمیشه هوف
/ولی تو 18 سالته کوک هنوز خیلی زوده
+چاره ای ندارم اگه به پاشونم بیفتم اون عمه ی عجوزه من و میکشه، مطمئنم
:آره بعدشم جنازه تو به تهیونگ میده تا باهاش عروسی کنی
+هعی
YOU ARE READING
I LOVE MY HUSBAND
RomanceI LOVE MY HUSBAND: جونگکوک بعد از مرگ خواهرش انتظار هر چیزی رو داشت جز اینکه خانوادش بهش بگن باید با خواهر شوهرش یعنی کیم تهیونگ ازدواج کنه.... :فان،رومنس،انگست،درام کاپلز:ویکوک،نامجین، سپ زمان اپ:زود زود اگه کامنت بزارید😂