تهیونگ نفهمید چطوری خودش و به مدرسه رسوند و شروع به داد و هوار کردن سر مدیر کرد ولی با دیدن دستی سرشو چرخوند
_جونگکوک....
جونگکوک خودشو تو بغل تهیونگ انداخت و به درد جای سرُم اهمیت نمیداد
+آروم... باش
تهیونگ که تمام خشمش با دیدن حال جونگکوک ریخته بود اون و از بغلش در اورد و صورتش و با دستاش گرفت
_چرا اومدی اینجا حالت خوب نیست
+ترسیدم*سرفه*عصبی شی *سرفه*
_جونگکوک..
.
+من خوبم... میشه بریم خونه؟
_ولی....با دیدن چشمای جونگکوک آهی کشید و با تکون دادن سرش پسر و بغل کرد
نگاه تیزی به آقای لی که ترسیده بود انداخت
_توی دادگاه میبینمتون و به پسر وحشیتون بگید قیده دانشگاه و بزنه
آقای لی ترسیده تو جاش تکون خورد و تو دلش پسر احمقش و لعنت کرد
.
.
.
12:52 pmجونگکوک با ترس از اتاقش بیرون اومد و به فضای تاریک خونه نگاه کرد
اروم آروم به اتاق تهیونگ رفت و آروم درشو باز کرد
تهیونگ با تعجب به جونگکوک نگاه کرد
_چیزی شده؟
+میشه... میشه پیشت بخوابم؟
تهیونگ لبخندی زد
_چرا نشه؟
کمی اونور تر رفت و جای جونگکوک و خالی کرد
جونگکوک به آرومی کنار تهیونگ دراز کشید و سرشو تو سینه ی پسر بزرگتر قایم کرد
"جین"
همونطور که سعی میکرد نامجون و نگه داره تا چیزی رو نشکنه وارد خونه شد ولی با سوت و کور دیدنش تمام بادش خالی شد'خونه نیستن؟
"بریم اتاقه کوک فک کنم همونجاس
نامجون سر تکون داد ولی با برداشتن قدم بعدیش دستش به گلدون خورد و بعد با صدای بلندی شکست
تهیونگ با شنیدن صدای شکستن چیزی سیخ سر جاش نشست و بعد با اعصابی داغون از اتاق زد بیرون که متوجه بیدار شدن کوک نشد
_اینجا چیکار میکنید؟
نامجون هینی کشید و جین عصبی به دوست پسرش پرید"توی احمق، بهت گفتم چیزی رو نشکنی
'بب..ببخشیدمظلوم سرشو پایین انداخت و چشم غره ای از طرف دو پسر گرفت
جونگکوک با گیجی از اتاق خارج شد و بهشون نگاه کرد
+"اینجا چه خبره؟"
جین چشماشو ریز کرد و دست به کمر به دو نفر نگاه کرد
نامجون هم ابرو هاشو بالا انداخت و به جین علامت داد که اونم گرفته_ نمیخواین برین؟
" میریم تهیونگ میریم😏
جونگکوک بدون توجه بهشون به آشپزخونه رفت و بعد از برداشتن شیرموزش اونو سر کشید، همزمان با اون روی کاناپه،روبروی نامجین جا گرفت
"خب خب شما کلکا همو کردین؟
تهیونگ اخمی کرد و جونگکوک شیرموزش تو گلوش پرید
+منظورت چیه هیونگ
'یعنی میخوای بگی نفهمیدی؟ میخوای با رسم شکل نشونت بدم؟
_نخیرم الانم برید بیرون
نامجین که دیدن وضع داره خراب میشه از اونجا زدن بیرون و تهکوک و باهم تنها گذاشتن
پسر کوچکتر آهی کشید و به اینه ی روبرو خیره شد
لپ هاش کمی رنگ گرفته بودکبودی صورتش بهخاطر پماد هایی که زده بود زیاد تو چشم نبود
_جونگکوک؟
+هوم؟تهیونگ گازی از لبش گرفت
میخواست همین الان که شرایطش پیش اومده بود عشقی که به تازگی در درونش ریشه زده بود و اعتراف کنه+چیزی شده؟
_راستش..... من بلد نیستم مقدمه چینی کنم پس میرم سر اصل مطلب
جونگکوک ناخواسته مضطرب شده بود
نکنه تهیونگ میخواست ترکش کنه؟_سارانگهه(دوست دارم)
.
.
.
فک کنم این پارت 11 بود
کلا 4 پارت دیگه مونده😍
BINABASA MO ANG
I LOVE MY HUSBAND
RomanceI LOVE MY HUSBAND: جونگکوک بعد از مرگ خواهرش انتظار هر چیزی رو داشت جز اینکه خانوادش بهش بگن باید با خواهر شوهرش یعنی کیم تهیونگ ازدواج کنه.... :فان،رومنس،انگست،درام کاپلز:ویکوک،نامجین، سپ زمان اپ:زود زود اگه کامنت بزارید😂