پادشاه بالاي سر پسرش و همسرش حضور پيدا كرد.وضعيت سوختگي همسرِ پسرش به نظر خوب نميرسيد.
و خود پسرش هم از شوك اتفاق از حال رفته بود.ميدونست پيوندشون كامل نشده. پيوند بين دو الهه آروم و زمان بر بود و به نظر ميرسيد بدن همسر شاهزاده نتونسته بود دووم بياره.
پزشك سلطنتي اونجا حاضر شده بود و مرهمي روي كمر نامجون ميگذاشت.و بعد با پارچه تميزي اونو ميپوشوند.
دو پيشگويي كه وظيفه ي تحليل خواب شاهزاده رو داشتند هم حضور داشتند و با جديت با هم بحث ميكردند.
پادشاه بالاخره نظرشونو پرسيد.
-اوني كه سوكجين توي خوابش ازش حرف ميزد اين اتفاق بود؟يكي از پيشگو ها جواب داد:
-نظر شخصي من منفيه قربان. افراد معمولا اتفاقات خيلي مهم و حياتي رو در آخرين لحظه ميبينند. همسر شاهزاده سلامتشو به دست مياره. ولي همكارم مخالفه چون شاهزاده دقيقا از همون كلمات استفاده كرده.هايسونگ سرشو تكون داد و مرخصشون كرد.
كنار پسرش نشست و دستشو توي دستاش گرفت.پسرش توي تب ميسوخت و همسرش هم از سوختگي جنگ داشت ميسوخت.
از طرفي خوشحال بود كه سريع همسر الهه ي پسرش پيدا شده. فرايند پيدا شدن همسر يكي از سخت ترين كار هايي بود كه يه نفر ميتونه انجام بده. و پيدا شدنش يه اتفاق نادر!
كاري كه فقط اشرافيان با رتبه بالا شايد ميتونستد انجامش بدند. بقيه مردم هيچ وقت نميتونستند الهه ي درونشون رو راضي نگه دارند و از دست ميدادنشون .ناراحتيش به خاطر پسر بودن همسر پسرش بود. پسرشو ميشناخت. ميدونست موافق ازدواج دوباره نيست ولي براي تثبيت پادشاه شدن نياز به وارث داشت. از طرفي پيوندش با نماينده آب قوي تر ميشد. اگر ميتونست همسري به جنس زن هم براش پيدا كنه تا مطمئن بشه وارثي خواهد داشت ميتونست با خيال راحت از شغلش كناره گيري كنه و ميدان رو به جوان ها بسپاره.
از تصور جنگي كه سوكجين بايد براي اثبات پادشاهيش برپا ميكرد به خودش لرزيد.
پسرش با چشم هاي قرمزش...
ميدونست سوكجين از جووني خودش قوي تره و احتمالا پيروز ميدان. الهه ي اتش بي دليل رنگ چشم هاشو به كسي هديه نميداد. هيچ كسي حتي خود پادشاه ،نماينده ي الهه ي اتش ،هم چشم هاي قرمز رنگي نداشت.
در حالي كه بين گروه هاي ديگه گهگاهي چشم هاي رنگي وجود داشتند. انگشت شمار بودند ولي وجود داشتند.پسرش براي تثبيت پادشاهيش نياز به وارث داشت.
از اتاق بيرون رفت .
با ديدن جونگ وو نماينده ي الهه ي آب ايستاد.جونگ وو احترامي گذاشت و بدون حاشيه رفتن پرسيد:
-پسرم چطوره سرورم؟هايسونگ لبخندي زد:
-نميدونستم همچين پسر قدرتمندي داري. حالش بهتره.

أنت تقرأ
🔥ROYAL FIRE🔥 [NAMJIN][completed]
أدب الهواة{تكميل شده } ازت انتظار ندارم حسمو بفهمي چون هنوز نيمه اتو پيدا نكردي ولي هر زمان حتي براي يك ثانيه حس كردي اون مرد مال توئه حرف منو يادت بياد: اون نيمه ي منه ! من كاملش ميكنم.... روحش كنار من قدرت پيدا ميكنه..... جسمش با لمس من آرامش ميگيره... ====...