Part🔥14🔥

958 229 67
                                    


صبح دوباره با تخت خالي روبرو شد. ميدونست سوكجين پيش پادشاهه شب قبل اونقدر درگير رفع دلتنگي بود كه فرصت نكرده بود پيشنهادشو مطرح كنه.

بعد از مرتب كردن سرو وضعش به سمت اتاق كار پادشاه رفت و همونجور كه انتظار داشت سوكجين اونجا بود.

جين لبخندي زد با ورود همسرش چشمكي بهش زد.

پادشاه لبخندي زد و به نامجون خوش آمد گفت.

نامجون احترامي گذاشت:
-سرورم من يه فكري داشتم با توجه به حرفاي شاهزاده شايد راه حلي باشه كه بتونيم رهبرشونو شناسايي كنيم

سوكجين جدي شد:
-من تمام تلاشمو كردم ولي هويت رهبرشون كاملا مخفيه ... اسم واقعيش رو كسي نميدونه فقط يه اسم مستعار و يك نشونه تنها چيزيه كه ازش داريم
حتي درصد زيادي از ارتششون هم رهبرشونو نديدن

پادشاه سرشو با تاسف تكون داد:
-بعد از رفتن شاهزاده دوباره حمله هاشونو شروع كردن ... حمله ها كوچيكه ولي طولي نميكشه كه دوباره سرپا بشن

نامجون پيشنهاد داد:
-گفتيد شايعه است كه اون فقط يك انسانه درسته؟

سوكجين جواب داد:
-رهبرشون به هيچ عنوان از قدرتش استفاده نكرده و نميكنه. كسي رنگ چشم هاي الهه اشو نديده
براي همين نميدونن انسانه يا چه قدرتي داره و شايعات بين سرباز ها زياد ميپيچه نميشه بهش اعتماد كرد.

نامجون جواب داد:
-ولي گفتي رهبرشون اعتقاد داره نزديكاش بايد انسان باشن درسته؟

سوكجين دوباره تاييد كرد:
-درسته ولي توي ارتش ما قدرت الهه و بعد فيزيك بدني حرف اول رو ميزنن ... و تعداد انسان هايي كه انسان متولد شدن خيلي كمه

نامجون گفت:
-من شايد بتونم يه مورد مناسب براتون پيدا كنم

سوكجين با جديت گفت:
-قابل اعتماده؟

نامجون شونه هاشو بالا انداخت:
-ميتوني ببينيش و بعد تصميم بگيري ولي فكر ميكنم آره قابل اعتماده

سوكجين موافقت كرد و جفتشون از حضور پادشاه اجازه مرخصي خواستند.

نامجون بيرون رفت ولي پادشاه پسرشو صدا زد:
-سوكجين

شاهزاده منتظر صحبت هاي پدرش موند.
-با اين شرايط بايد هرچه سريع تر مراسم رو برگزار كني... توي اين شرايط كشور به يه كانديد پادشاهي مشروع و موثق نياز داره...

سوكجين سرشو خم كرد:
-البته پدر... هر زمان دستور بديد

-امشب

نگاه سوكجين پر از اضطراب شد ولي جلوي خودشو گرفت:
-اطاعت ميشه جزييات رو زماني كه برگشتم در اختيارم بذاريد

پادشاه تاييد كرد و اجازه مرخصي داد.

================

سوكجين لباس مبدل پوشيده بود و كلاه لبه پهني روي سرش گذاشته بود تا رنگ چشماش مشخص نشه.

🔥ROYAL FIRE🔥 [NAMJIN][completed]Where stories live. Discover now