-ميتونم بهتون ملحق بشم؟سوكجين با لبخند روشني گفت:
-البتهولي آفدا در سكوت فقط بهش نگاه كرد.
نامجون كمي معذب بود ولي بايد روي اين رابطه كار ميكرد...لبخندي زد كه احتمالا فقط خودش مصنوعي بودنشو حس ميكرد و رو به آفدا گفت :
-فرصت نشده بود شخصا بهت تبريك بگمآفدا پوزخندي زد و با نگاه پر رو و بي خجالتي به نامجون نگاه كرد.
سوكجين با ذوق گفت:
-هنوز خيلي زوده و آفدا تازه تهوع هاي صبحگاهيش شروع شده...نامجون سرشو تكون داد و با جديت گفت:
-اگر كمكي از دستم بر مياد بهم بگوآفدا بينيشو چين داد...
-عذر ميخوام يكم حالم مساعد نيست، من ميرم داخل ... جين بهم كمك ميكني؟
و از جاش پاشد.
نامجون چشماشو چرخي داد . اون دختر حتي شكمش هم برامده نشده بود! جين چه كمكي ميتونست بهش بكنه آخه؟جين آروم گفت:
-داخل اتاق گفتي هوا گرفته اس براي همين اومديم بيرونآفدا گفت:
-بوي خوبي نمياد باعث تهوع ام ميشهنامجون سرشو بالا نيوورد و از حرص زبونشو به گوشه ي لپش فشار داد تا چيزي نگه.
فك سوكجين منقبض شد. هيچ وقت رابطه ي آفدا با نامجون خوب نبود... نامجون هميشه پشت سرش غر ميزد ولي جلوي روش ترجيح ميداد ادب رو رعايت كنه... ولي انگار آفدا مرحله ي جديدي از بي ادبي رو فتح كرده بود
با لحن خشكي گفت :
-پس بريم داخلو بازوي دختر رو محكم گرفت...
توي راه برگشتن آفدا غر زد:
-دردم مياد جين!جين آهي كشيد و انگشتاشو شل كرد:
-رفتارت درست نبودآفدا با لبخند حرص درآري گفت:
-تقصير من نيست بوي اون مرد بهم تهوع ميده! بچه ات از اون مرد خوشش نميادسوكجين آفدا رو به سمت اتاقش هدايت كرد:
-آفدا بچه ي تو دوتا پدر داره... با اين موضوع كنار بيا ! درسته من با تو خوابيدم ولي اين قضيه فرقي نميكرد اگه نامجون جاي من توي اون اتاق بود...آفدا با حرص گفت:
-تو همسر مني نه اون!!!! بچه ي من هيچ ربطي به اون مرد نداره!سوكجين با تاسف سرشو تكون داد و ترجيح داد باهاش بحث نكنه
==============
-جيمين وقت تمرينه!!
جيمين سرشو از توي كتابي كه يونگي بهش داده بود بالا اورد و با وحشت به هوسوك كه دم در اتاق يونگي منتظرش بود نگاه كرد:
-هيونگ الان از خاموشي گذشته!هوسوك چشم غره اي رفت:
-بهونه نيار! تنها وقت خاليم الانه! تازه بايد خيلي هم ممنون باشي كه يه وقت تمرين جداگونه بهت اختصاص دادم . خودت ميدوني اصلا سرم خلوت نيست!
ESTÁS LEYENDO
🔥ROYAL FIRE🔥 [NAMJIN][completed]
Fanfic{تكميل شده } ازت انتظار ندارم حسمو بفهمي چون هنوز نيمه اتو پيدا نكردي ولي هر زمان حتي براي يك ثانيه حس كردي اون مرد مال توئه حرف منو يادت بياد: اون نيمه ي منه ! من كاملش ميكنم.... روحش كنار من قدرت پيدا ميكنه..... جسمش با لمس من آرامش ميگيره... ====...