سوكجين با عجله و عصبانيت دست نامجونو كشيد و به سمت درخت هاي توي محوطه برد و اونو پشت درخت بزرگي پنهان كرد.
نامجون فرصت نكرد حرفي بزنه چون لباي همسرش روي لباش نشست.سريع دستاشو دور كمر شاهزاده حلقه كرد و توي بوسه شركت كرد...
سوكجين بوسه هاي تند و شتاب زدشو روي گردن نامجون ميگذاشت و دكمه هاشو باز ميكرد.
نامجون با تعجب نظاره گر حركت تند دستاي سوكجين بود:
-چيكار ميكني عزيزم؟
سوكجين با لحن تحريك شده اي زمزمه كرد:
-بيا انجامش بديمنامجون كه از بوسه هاي سوكجين نفس كم اورده بود گفت:
-ولي صبحونه...-وقت نداريم!توي مرز شمالي يه گروه شورشي تشكيل شده! پادشاه براي همين بدون برنامه قبلي صدام كرد. الان بايد برم
نامجون با تعجب لباشو از لباي سوكجين كه با بي قراري ميبوسيدنش جدا كرد و پرسيد:
-چه شورشي؟!
-هميشه يه سري افراد تشنه قدرت وجود دارن نامينامجون كمرشو گرفت و جاشو با شاهزاده عوض كرد. الان اون به درخت تكيه داده بود...
دوباره بوسه هاي خيسشو از سر گرفت و سوكجين با نگاه درمونده اي به چشم هاي آبي همسرش نگاه كرد و ناليد:
-ميخوامت...نامجون دستشو روي عضو كمي سفت شده ي جين كشيد و آب دهنشو قورت داد:
-چقدر وقت داريم؟-از صبح تمام كاراي سفر رو پدر برام انجام داده بود دارن وسايلمو جمع ميكنن نهايتا نيم ساعت!
نامجون مكث كرد و بعد فاصله گرفت و آهي كشيد:
-جين تو هرزه ي من نيستي كه كنار يه درخت باهات رابطه داشته باشمچشم هاي سوكجين درخشيد و نامجون عصبانيت الهه ي درون شاهزاده رو حس كرد. بي اختيار كمي ترسيد
-تو منو با اين آتيشي كه درونمه نميفرستي برم...
نامجون هم زمزمه كرد:
-آتيش وجودت زودتر از تو ،منو خاكستر ميكنه سوكجين...... كي برميگردي؟شاهزاده آهي كشيد:
-براي سركشي ميرم و در صورت لزوم سركوببا حس كردن حضور خدمتكار جفتشون با بداخلاقي جدا شدند.
نامجون بوسه ي ديگه اي روي لباش گذاشت:
-مراقب خودت باش و زخمي نشو! چون اين اتفاق بيوفته خودم تك تك اون آدما رو سلاخي ميكنم و هيچ اهميتي به هيچ قانون مزخرفي نميدم...!سوكجين پوزخندي زد:
-بيخيال !!به نظرت شانسي توي مبارزه با من دارن؟نامجون هم نيشخندي زد:
-ندارن! ولي دليل نميشه اون عوضي هايي كه ميتونن از زير دستت در برن بتونن از زير خشم منم جون سالم به در ببرن!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🔥ROYAL FIRE🔥 [NAMJIN][completed]
Hayran Kurgu{تكميل شده } ازت انتظار ندارم حسمو بفهمي چون هنوز نيمه اتو پيدا نكردي ولي هر زمان حتي براي يك ثانيه حس كردي اون مرد مال توئه حرف منو يادت بياد: اون نيمه ي منه ! من كاملش ميكنم.... روحش كنار من قدرت پيدا ميكنه..... جسمش با لمس من آرامش ميگيره... ====...