┫Chapter 2┣Waltz

286 87 1
                                    

با ناله ی همزمان و بلند دو مرد که ناشی از ارگاسمشون بود،بکهیون ناخودآگاه خودشو بیشتر از قبل به بدن چانیول فشار داد و لعنت که هر دو میتونستن سخت شدن طرف مقابلشون رو حس کنن!

-بلند شو بریم.

یکی از دو مرد غریبه گفت و لحظه ای بعد صدای بسته شدن در تو فضای اتاق پیچید اما بکهیون و چانیول همچنان گوشه ی دیوار و چسبیده به هم هیچ حرکتی نمیکردن،چانیول به راحتی میتونست صدای نفس نفس زدنای پسر توی آغوشش رو با اینکه سعی در کنترل کردنشون داشت بشنوه!

نفس عمیقی کشید و عطر بهار نارنج بکهیون رو تا عمق ریه هاش کشوند؛ با ملایمت از بازوش گرفت و پسر رو کمی از خودش فاصله داد که نگاهش با تیله های لرزونی گره خورد.

-چ...چرا قایم شدیم؟

بکهیون با اینکه حال خوشی نداشت، اما سوالش رو پرسید و چانیول همچنان خیره نگاهش میکرد، پس تحریک شدنی لپاش گل مینداخت؟!

-ناخودآگاه بود...

در حالی که جواب بکهیون رو زیر لب زمزمه میکرد همزمان دستشو سمت صورت بکهیون برد و با ملایمت نقاب رو از روی چشماش برداشت و اینبار هر دو بدون هیچ مانعی به هم خیره شده بودن، درد بدی زیر دلش پیچیده بود اما فقط باید از این جهنم دور میشد هر چه سریعتر بهتر.

-بهتره بری، چون من بهت دست نمیزنم بیون!

بکهیون نیشخندی زد، چند لحظه پیش کاملا سخت شدن مرد مقابلش رو حس کرده بود، از اون بدتر حتی خود بدبختشم راست کرده بود؛ در حالی که دستاشو اغواگرانه رو سینه ی مرد میذاشت لب زد:

-فکر کردی برنامم این بود که بهم دست بزنی پارک؟

همین جمله کافی بود تا چانیول کمی ابروهاشو توی هم بکشه و منتظر به پسر کوچیکتر زل بزنه، هر دوشون داشتن درد پایین تنه هاشون رو فراموش میکردن، حالا مشخص بود جنگ بین کلمات داشت راه میوفتاد.

-تو در موردم چی فکر کردی؟هرزه؟

در حالی که قدمی به عقب برمیداشت و بینشون فاصله مینداخت نگاهشو روی بدن چانیول گردوند و نیشخندی زد و ادامه داد.

-من فقط قرار بود به این قرارداد راضیت کنم، حتی اگه به یه حیوون شهوتی هم تبدیل میشدی قرار نبود نوک انگشتتم به من بخوره!

و بدون اینکه منتظر جوابی از طرف چانیول باشه عقب گرد کرد که همزمان با زندانی شدن مچ دستش بین انگشتای قدرتمندی سر جاش متوقف شد و کمی سمت مرد برگشت و زل زد بهش.

چانیول در حالی که نگاهشو روی تک به تک اجزای صورت بکهیون میگردوند گفت:

-نمیتونیم عادی رفتار کنیم؟
-منظورت چیه؟

بکهیون بلافاصله در حالی که چشماشو ریز کرده بود پرسید که چانیول ادامه داد:

-نه تو منو وادار به کاری کن و نه من رفتار اشتباهی داشته باشم هوم؟مثل دوتا آدم عادی!

"WALTZ"[Uncomplete]Where stories live. Discover now