┫Chapter 7┣

283 88 56
                                    

سلام لیمو صحبت می‌کنه
قشنگام از وضعیت نظرات و مخصوصا ووت ها راضی نیستم!
به هر حال به مقداری آپ شده که بتونید در مورد اینکه میخواید بخونیدش یا نه تصمیم بگیرید و اگه الان اینجایید و دارید این متن رو میخونید یعنی تصمیم گرفتید با والس همراه شید.
اینبار منتظر نظراتتون هستم و فقط یک قسمت آپ میکنم تا ببینیم بعدش چی میشه :)
یه نویسنده تنها چیزی که از شما میخواد یه نظره که راحت به نوشتن ادامه بده همین ✨

___________________________________________

تلفن همراهش رو با شونه اش کنار گوشش نگه داشت و همزمان دکمه های باقی مونده ی لباس رو میبست جواب جونگین رو داد.

-نمیخوام هیچ اشتباهی از کسی سر بزنه، میدونی که معامله برام مهم نیست من فقط باید رئیس این باند رو ملاقات کنم، حواست باشه جز این باشه به هیچ وجه قرار ملاقات رو قبول نمیکنیم.

آستینش رو کمی به خودش نزدیک کرد تا بتونه ببندتش اما دریغ از ذره ای پیشرفت، کلافه درگیر بستن دکمه ی آستینش بود که صدای جونگین توی گوشش پیچید.

-حواسم هست، ولی به نظرت کمی ریسک نیست؟چیزی که میخوای زیادی قیمتیه!

با صدای باز و بسته شدن در اتاق بکهیون، نگاهش روی پسر مقابلش نشست که با پیرهن سفید و شلوار جین مشکیی که به تن داشت بهش زل زده بود.

-چان؟اونجایی؟

با صدای جونگین به خودش اومد و کلافه دکمه ی آستینش رو باز رها کرد و جواب داد:

-ریسکه ولی میدونی که...

جونگین حرفشو قطع کرد و ادامه ی جمله رو تکمیل کرد:

-چیزی برا از دست دادن نداری.

-دیگه حرفمو قطع نکن این چندین بار...

چانیول جدی لب زد و در حالی که نگاهش به بکهیونی بود که سمتش میومد گفت:

-میبینمت فعلا.

و بدون اینکه منتظر جوابی از سمت جونگین باشه تماس رو قطع کرد که همزمان بکهیون مقابلش ایستاد، بی حواس موبایلش رو داخل جیبش هول داد و منتظر خیره شد تو چشمای پسر مقابلش.

بکهیون نگاهشو از چشمای نافذ مرد گرفت و بدون هیچ حرفی دستشو جلو برد و مچ چانیول رو گرفت و خیلی با حوصله دکمه ی آستینش رو بست و به ترتیب اونیکی آستین رو هم مرتب کرد.

-از امروز نگهبان گذاشتم دم در، لوکاس دیگه نمیتونه بیاد اینجا.

بکهیون با کمی مکث نگاهشو به نگاه جدی و تا حدودی اخم آلود مرد کشوند و چانیول با دقت تک به تک اجزای  صورت پسر مقابلش رو زیر نظر گرفته بود .

-مهم نیست، لابد دوست نداری برادرت رو اینجا ببینی.

بعد گفتن حرفش زیرکانه مرد رو زیر نظر گرفت، مطمئن بود چانیول واکنش نشون میده به هر  حال دیروز خوب متوجه شده بود چانیول به هیچ وجه لوکاس رو برادر خودش نمیدونه.

"WALTZ"[Uncomplete]Where stories live. Discover now