┫Chapter 3┣Waltz

279 71 3
                                    

بکهیون عصبی چنگی به موهاش زد و با حرص لب زد:

-انگار یادت رفته پارک! ولی من بهت گفتم حتی اگه تبدیل به حیوون...
-منظورت چیه بیون؟

حرف پسرو قطع کرد و اخمایی که توی هم کشیده بود ادامه داد:

-اینکه به عنوان خدمتکار شخصیم یه ماه اینجا بمونی و سرویس شخصیمو بر عهده بگیری چه ربطی به حیوون شهوتی شدن من داره؟!

بکهیون که متوجه بازی زیرکانه ی مرد شده بود لبشو به دندون گرفت و با اخمای تو هم نگاهشو از مرد گرفت و عصبی لب زد:

-توعه عوضی عمدا این کارا رو میکنی!

چانیول بدون هیچ توجهی به حرف پسر در حالی که به قصد رفتن، شونه به شونه ی بکهیون می ایستاد زمزمه کرد:

-مهمونی بهم خورد و کار به امضای قرارداد نکشید، پدربزرگت برا هرزگی فرستاده بودت قبول نکردم...تنها شرطم اینه که یه ماه اینجا بمونی و خدمتکار شخصیم بشی و من آخر ماه بعدی قرارداد رو امضا میکنم...تا شب وقت داری فکر کنی!

بدون اینکه منتظر واکنشی از طرف پسر باشه با قدمای بلندی سالن رو ترک کرد و بکهیون هاج و واج همونجا موند...اون مرد دقیقا به چه علت کوفتیی داشت همچین کاری میکرد؟چه سودی بهش میرسید؟

-ببخشید؟

با صدای زنی از افکارش بیرون رفت و نگاهشو روی پیشخدمت با لباسای مخصوصش کشوند، شلواری دستش بود و بهش نگاه میکرد.
زن که مطمئن شد توجهش به سمتش جلب شده لبخندی زد و شلوار رو به سمتش گرفت.

-آقا گفتن این شلوارو بهتون بدم.

نگاه سرگردونشو روی شلوار راحتی تو دستای زن کشوند و با کمی مکث از دستش گرفت و با لبخند کمرنگی زمزمه کرد:

-خیلی ممنون.

زن سری تکون داد و گفت:

-برای صرف صبحانه به سالن غذا خوری سمت غربی عمارت تشریف بیارید.

و تعظیم کوتاهی کرد و رفت؛ بکهیون نیم نگاهی به شلوار توی دستش انداخت و بعد از اینکه نفسشو با کلافگی به بیرون فوت میکرد خم شد و شلوار رو تنش کرد، با تعجب تیکه از پارچه ی شلوارو گرفت و نگاه کلیی به پاش انداخت، زیادی اندازه اش بود!

بیخیال شلوار شد و صاف ایستاد و با قدمای بلندی از سالن پذیرایی خارج شد، نگاهشو دورتادور عمارتی که به صورت کاملا سلطتنی و به سبک بریتانیایی چیده شده بود گردوند، واقعا باید یک ماه تموم اینجا میموند؟چه سوال مسخره ای! مگه چاره ی دیگه ای هم داشت؟

هنوز قدمی برنداشته بود که با دیدن تابلوی بزرگی از یک پادشاه و پسری که به صورت فاخرانه ای هانبوک به تن کنارش ایستاده بود سر جاش خشکش زد، اینکه یه همچین تابلویی که مشخص بود قدمت زیادی داره توی عمارت فرد پولداری مثل پارک به دیوار نصب شده باشه بعید نبود اما، نقاشی زیادی عجیب میزد، پادشاهی که کنار یه پسر اشراف زاده نقاشی شده بود؟

"WALTZ"[Uncomplete]Where stories live. Discover now