┫Chapter 9┣

239 64 24
                                    

دسته ی چمدونش رو گرفت و به سختی دنبال خودش کشوند،وقتی چانیول گفته بود بهتره عجله کنن حتی فکرشم نمیکرد قرار نیست به فرودگاه برن،پشت عمارت جایگاه اختصاصی جت شخصی قرار داشت و همین بکهیون رو تا حدودی متعجب کرده بود،خوب میدونست که هر کسی دور و بر جانگه تو کار قاچاق عتیقه اس و خب همچین امکاناتی دور از تصور نبود، اما برای شخصیت چانیول این تا حدودی غیر قابل باور بود،بار ها دیده بود که جانگ علنا دستور قتل چندین نفرو صادر کرده بود و حتی در مواقع ضروری خودش اسلحه به دست شده بود اما چانیول،تا اون لحظه چیزی در موردش بی رحمانه به نظر نرسیده بود جز رفتارش با لوکاس،با اینحال تموم تحقیقاتی که کیوهیون در مورد چانیول کرده بود توی گوشش زنگ میخوردن!

-بکهیون؟

با خطاب شدنش از سمت مردی که حالا مقابل پله های جت شخصی ایستاده بود و بهش نگاه میکرد سعی کرد بیخیال افکارش بشه؛نگاه پرسشگرشو به چشمای چانیول کشوند که مرد بدون هیچ حرفی کمی به سمتش متمایل شد و دسته ی چمدون رو از حصار بین انگشتاش بیرون کشید و بدون لحظه ای مکث از پله های آهنی بالا رفت.

برای چند لحظه نگاهشو اطرافشون چرخوخند،به جز خدمه داخل عمارت و مهمانداری که مقابل درب ورودی جت ایستاده بود هیچکس دیگه ای اونجا نبود.

حس غریبی سرتاسر وجودش رو گرفته بود و میترسوندش،چرا دور شدن از اون عمارت تا این حد سخت به نظر میرسید؟مگه اون عمارت جایی نبود که حتی لحظه ای تنها موندن بین چهار دیواریش باعث میشد حس خفگی بهش دست بده و بعدش ساعت ها تا برگشتن پارک چانیول بیخیال اتاقش بشه و توی سالن پذیرایی برای خودش ول بچرخه؟!

با پیچیدن سرمای دستی دور مچش، نگاهشو از باغ و درختای نارنجش گرفت و سرشو برگردوند که با چانیول چشم تو چشم شد،مرد یه پله بالاتر ازش ایستاده بود و همین باعث میشد برای نگاه کردن بهش از پایین تو چشماش زل بزنه.

-بریم.

چانیول زمزمه کرد و بدون اینکه مچ دستشو رها کنه از پله ها بالا رفت و بکهیون رو هم دنبالش کشوند.

همونطور که انتظار داشت،یه فضای مجلل و صحنه ی تکراریی که از بچگی شاهدش بود،نگاهشو از اطرافش گرفت و ناخودآگاه خیره شد به دستای بزرگ مرد که دور مچ ظریف دستش پیچیده بود،تضاد قشنگی بود!

آروم رو صندلی کنار پنجره نشست و سعی کرد حدالامکان به چانیولی که کنارش نشسته بود نگاه نکنه،از بعد اون شب سعی میکرد زیاد باهاش روبه رو نشه اما امروز نتونسته بود،تموم اتفاقایی که اون شب افتاده بود رو به یاد داشت ،با اینحال وقتی چانیول ازش پرسیده بود که چیزی به یاد میاره یا نه انکار کرده بود، واقعا ظرفیت اینو نداشت که اینبار هم قبول کنه که پارک بازم به خاطر شباهتش با کسی دیگه ای همچین حرفی زده باشه.

"WALTZ"[Uncomplete]Where stories live. Discover now