-دیوونه شدی چان؟
-باهام رسمی حرف بزن.سوهو عصبی خنده ای کرد و لب پایینش رو بین دندوناش گرفت و با کمی مکث نگاهشو سمت مردی کشوند که روی کاناپه ی تکنفری نشسته بود و قهوه اش رو مزه میکرد.
عصبی نفس عمیقی کشید.
-شما نمیتونید با هم باشید، با اینکارت ممکنه باعث شی اتفاقات بدتری بیوفته،تو اون لعنتی نوشته که اگه جلوی این اتفاقات رو بگیری و دخالت کنی قطعا مجازات میشی!
چانیول در حالی که به فکر فرو رفته بود فنجون نیمه خالی رو روی میز مقابلش گذاشت و نگاهش رو به چشمای عصبی و نگران سوهو کشوند.
-نمیتونم تحمل کنم سوهو،نمیتونم ببینم کسی دیگه ای لمسش میکنه، به آغوشش میکشه،نمیتونم ببینم به کسی دیگه ای جز من نگاه میکنه!
سوهو تکخند عصبیی زد و مقابلش روی یکی از کاناپه ها نشست.
-فکرش چی چانیول؟وقتی لمسش کنی شرط میبندم قلبت از شدت درد از هم میپاشه! روح اون پسر خوب میدونی به کجا بنده!
نفسشو کلافه فوت کرد و آرنجشو روی پاهاش گذاشت،سرشو توی دستش گرفت و چشماشو بست،آره،وقتی بوسیدش،قلبش درد گرفت،فقط شدتش مثل قبل نبود!
-اون پسر نمیتونه عاشقت بشه،حتی اگرم الان کوچیکترین احساسی داشته باشه،با فهمیدن اینکه چه بلاهایی سرش آوردی قطعا ازت متنفر میشه،چرا اینقدر بی منطق شدی چان؟
سوهو با دیدن سکوت چانیول با خستگی تکیه اشو به کاناپه ای که روش نشسته بود داد و حین اینکه به مرد روبه روش زل میزد ادامه ی حرفشو از سر گرفت.
-فقط کافیه خوشبختیشو کنار یکی دیگه تماشا کنی تا این جهنم برا هممون تموم بشه،عشق اینه چان،اینکه اگه تو جهنم یکی دیگه احساس شادی و خوشبختی کرد از نگه داشتنش تو بهشتت منصرف شی.
چانیول با کمی مکث بدون اینکه موقعیتش رو عوض کنه،سرشو بلند کرد و کافی بود تا سوهو نگاهش به چشمای سرخ مرد بیوفته تا شوکه تکیه اشو از کاناپه بگیره.
-چان!
با قورت دادن آب دهنش سعی کرد سنگینی توی گلوش رو رفع کنه،اما بغضی که با عشق ساخته بشه فقط با بوسه رفع میشه.
-چرا اینقدر سخته بفهمید عاشقشم؟چرا اینقدر سخته که بفهمید حتی اگه درصدی وجود داشته باشه که یه روز تو جهنم من لبخند بزنه، من حاضرم جلوی رفتنش به هر بهشتی که قراره توش قهقهه بزنه رو بگیرم.
با اتمام حرفش از روی کاناپه بلند شد و بدون اینکه نگاه دیگه ای به سوهو بکنه سمت در قدم برداشت و همزمان زمزمه کرد.
-تو،خودت همونی نبودی که میگفتی،نذارم بکهیون کنار لوکاس باشه؟همون اولا...حالا چیشده؟چی عوض شده سوهو؟
YOU ARE READING
"WALTZ"[Uncomplete]
Fanfiction•¬کاپل: چانبک | هونهان | لوبک (لوکاس و بکهیون) •¬ژانر: رمنس| اسمات| مافیا| دراما •¬خلاصه: -اگه همون روز اول میفهمیدم بالرین فریبنده ی جانگ که راحت اومد توآغوشم و به عطر تنم عادت کرد قراره یه روز اینجوری سمتم اسلحه بکشه محکمتر بغلش میکردم! +منم اگه م...