"WALTZ"[Uncomplete]

┫Chapter 6┣Waltz

همزمان با خوابیدن روی تخت تلفن همراهش شروع به زنگ زدن کرد که مجبور شد کمی کمرش رو از روی تخت فاصله بده گوشیشو از جیب بارونیش در آورد و با دیدن مخاطبی که پشت خط بود بی درنگ تماس رو برقرار کرد.

-لوکاس اومده بوده عمارتت!

نفسشو کلافه بیرون فوت کرد و همونطور که به پرده ای که از بالای سرش و دو طرف تخت آویزون شده بود چشم میدوخت گفت.:

-دیر کردی سوهو!

برای چند لحظه سکوت بینشون برقرار شد که چانیول با کنایه لب زد:

-سرگرم بودی؟

-کریس اومده بود..

سکوت پشت خط گویای همه چیز بود، نیازی نبود چیز بیشتری بپرسه.

-دفعه های قبل اشکالی نداشت اگه این اتقاق میوفتاد ولی اینبار بکهیون تو عمارته سوهو، امروز اتفاقی داشت میوفتاد که نباید، حواستو جمع کن دارم بهت اخطار میدم!

سوهو بدون مکث با صدای مطیعی جواب داد:

-متاسفم، دیگه تکرار نمیشه.
-برا همین زنگ زده بودی؟

چانیول پرسید و برای لحظه ای با خستگی پلکاشو روی هم گذاشت و منتظر موند که سوهو با تن صدای همیشگی گفت:

-جانگ رفت و آمدای مشکوکی داره، حس میکنم با لوکاس در ارتباط باشه.

با کمی مکث پلکاشو از هم فاصله داد و خیره به پرده ی تخت محکم لب زد:

-مطمئن شو، حسای تو کمکی بهم نمیکنه!
-و اینکه...نفر هشتم...دختره.

با حرف سوهو نیشخندی زد و دوباره چشماشمو بست.

-از پسش بر نمیاد.
-نه چانیول! این فرق میکنه، فقط باید ببینیش تا بفهمی چی میگم.

با حرف سوهو کمی مکث کرد.

-ایمیل کن برام.
-حله!

نفس عمیقی کشید و قبل از اینکه سوهو حرف دیگه ای بزنه گفت:

-خستم سوهو، قطع میکنم.
-باشه، مراقب خودت باش.

بدون هیچ حرفی تلفن همراهشو از گوشش فاصله داد و تماس رو قطع کرد و طاق باز همونطور روی تخت موند، کاش میتونست فرار کنه، کاش میتونست پارک چانیول نباشه.

با خستگی شدیدی که توی بدنش بود، چشماش در حال گرم شدن بودن که با صدای باز و بسته شدن در آروم پلکاشو از هم فاصله داد و با دیدن بکهیون اخم ریزی کرد و سرد بهش خیره شد.

بکهیون اول نگاه کلی ای به اتاق انداخت که همزمان نگاهش با نگاه نافذ مردی که روی تخت خوابیده بود تلاقی پیدا کرد، برای لحظه ای قلبش به شدت کوبید، اون مرد با همون چشما میتونست خلع سلاحش کنه، اصلا نیازی به اون عطرا نبود...ولی اون رایحه رو به خاطر کی استفاده کرده بود؟اصلا نکنه واقعا یه عوضی منحرف بود؟