ظرف خالی شده ی جلوی رومو، عقب دادم و در حالیکه به حرف یکی از کارکنای عمارت که سر به سر خانم یون میگذاشت میخندیدم، از سر میز بلند شدم:
_مرسی...غذا عالی بود
به سمت آشپز ماهر عمارت، خانم یون گفتم و در همون حال به چان که همراه با من از سر میز بلند میشد، نگاهی انداختم:
*جین...باید باهات صحبت کنم.
منتظر نگاهش کردم که ادامه داد:
*اینجا نه...باهام بیا...
سری به نشانه ی موافقت تکون دادم و پشت سرش حرکت کردم...جلوتر از آشپزخانه ی بزرگ عمارت بیرون زد و به سمت بالکن دم در ورودی رفت...از در خارج شد و جایی نزدیک به ستون اول بالکن، ایستاد...بعد از نگاهی که به اطراف انداخت و از نبود مزاحمی مطمعن شد، چیزی از داخل جیبش بیرون آورد و به سمتم برگشت:
* گفتم شاید بخوای ببینیش.
به موبایل داخل دستش نگاهی انداختم و بعد از دیدن لبخند روی صورتش، با تردید گوشیهمراه رو از دستش گرفتم...فیلم روی صفحه رو پلی کردم و با دیدن جیوون که پشت پیانوی بزرگی نشسته بود و شعری رو میخوند، ناخودآگاه، اشک داخل چشمهام حلقه زد...چقدرر بزرگ تر و زیباتر شده بود...چقدررر دلم براش تنگ شده بود...
برای جلوگیری از ریختن اشکم، لبم رو گاز گرفتم و با نفس عمیقی که کشیدم، سرم رو بالا آوردم و نگاهی به چان که با ذوق به چهره ام خیره بود، انداختم...لبخندی زدم و دوباره به صفحه ی گوشی نگاه کردم...فوق العاده با استعداد بود و حالش...به نظر خوب میومد...بعد از تموم شدن ویدیو، گوشی رو به چان برگردوندم وخواستم سوالی بپرسم که قبل از من، شروع به جواب دادن سوالم کرد:
* تو همین یه هفته، توجه زیادی رو به خودش جلب کرده...احتمالا سولو کار کنه...بهش اینجوری گفتند.
خنده ی کوتاهی از این ذوقش، کردم و پرسیدم:
_اوضاع بینتون چطور پیش میره؟
* امممم خوبه بد نیست...دارم به راهنماییت گوش میدم و سریع عمل نمیکنم.
جلو تر رفتم و نزدیک به دم گوشش زمزمه کردم:
_بذار یه راهنمایی دیگه هم بکنمت...دو هفته ی دیگه تولدشه.
سرش به سرعت به سمتم برگشت و با تعجب گفت:
*شوخی میکنی؟
چشمکی زدم و در حالیکه لبخند میزدم بهش خیره موندم که بعد از چندلحظه مکث، چهره ش اشتیاق زیادی رو به خودش گرفت و تا به خودم اومدم، محکم داخل بغلش کشیده شدم:
* مرسی...مرسی...تو بهترین برادر زن دنیایی.
بلند خندیدم و همونطور که مشتی به پشت کمرش زدم، گفتم:
ESTÁS LEYENDO
your pride
Fanficمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین