سندرم استکهلم

674 111 51
                                    

× فکرکردی هر مزخرفی تو تلویزیون تحویل بدی من باور میکنم؟؟؟

صدای فریاد جیوون داخل خونه پیچیده بود و دختر مومشکی بین بازوهای محکم‌ دوست پسر قدبلندش برای هجوم بردن به سمت مقابلش تلاش میکرد...

جانگکوک، پشت سر جین ایستاده و جین درحالیکه خودش رو سپر پسر پشت سرش کرده بود، نگران به خواهرش خیره نگاه میکرد:

_ جیوون آروم باش... آروم باش بذار برات توضیح بدم..

× آروم باشم؟؟؟ توی لعنتی از من میخوای آروم باشم؟؟ اون مرتیکه تو رو خریده، هر بلایی دلش خواسته سرت درآورده و تو داری ازش طرفداری میکنی؟؟؟ به من میگی آروم باشم که...

_ جانگکوک همه چیو جبران کرد...قسم میخورم وگرنه منم ...

ترسیده از حالت خشمگین خواهرش و قلبی که کمتر از دوسال از عملش میگذشت، گفت و حرفش با غرش عصبی دختر رو به روش، نصف موند:

× خفه شو ...

یکی از پاهاش رو محکم به روی پای دوست پسرش کوبوند و علی رغم درد شدید از پاشنه ی تیز کفش دختر ولی دستهای چان از دورش باز نشدند و جیوون با عصبانیت ادامه داد:

× تو سندرم استکهلم داری... باید ببرمت پیش روانپزشک... یا نکنه مجبورت کرده؟؟؟

چشمهاش گرد شدند و دوباره تقلاهاش برای رهایی رو بعد از لحظه ای مکث از سر گرفت:

× مجبورت کرده مرتیکه ی وحشی... من میشناسمت... تو زیر بار زور نمیری وگرنه چرا باید کنار این ...

_ من دوستش دارم.

بلند فریاد زد و جیوون از حرکت ایستاد:

_ من دوستش دارم جیوون... حتی بیشتر از خودم... جیوون من عاشقشم و نمیتونم زندگیمو بدون جانگکوک تصور کنم... جانگکوک واسه من همه چیزه.

بغض داشت و دستهای بزرگ و تتوداری رو که به روی کمرش نشستن، احساس کرد... لبخندی زد و با گذاشتن دستش و گره کردنشون به دور کمر خودش به خواهری که متعجب به اون دونفر خیره بود، نگاهی انداخت. دختر بعد از لحظه ای سکوت به زحمت زبون باز کرد:

× پس حدسم درست بوده... تو سندرم استکهلم داری.

آروم شده بود و با شل شدن دستهای دورش، آهسته پسشون‌ زد... صداش میلرزید و جین، بغض سنگین خواهرش رو تشخیص میداد:

× باید بریم پیش روانشناس... باید...

قطره ی اشکش راهش رو پیدا کرد و جیوون با نشستن یکباره به روی زمین با صدای بلندی شروع به هق زدن کرد:

× کاش میذاشتی بمیرم جین... کاش هیچوقت اینکارو نمیکردی... من ... من ...

دستهاش رو روی دامن جین کوتاهش مشت کرد و با سری افتاده، با صدای لرز داری ادامه داد:

your prideDonde viven las historias. Descúbrelo ahora