پیشخدمتی سفیدپوش درحالیکه سینی حاوی نوشیدنی ها رو حمل میکرد، از کنار گل های سفیدی که برای تزئین سالن به کار رفته بود، گذشت و جین با نگاهی به عمارت آرامش بخش کیم، مشغول مرتب کردن پاپیون سفید روی لباسش شد...
از بین در باز اتاقش که جایی وسط سالن اصلی و بین در ورودی و سالن مراسم بود، صدای موسیقی اصیل پخش شده داخل عمارت، شنیده میشد و پسر موبنفش همونطور که به سمت آینه ی بزرگ سرتاسری روی دیوار برمیگشت، لبخندی از این همه زیبایی امروز زد...
بوی گلهای معطری که از جلوی در رد میکردند، بینی اش رو نوازش کرد و همزمان بوی عطری سرد و آشنا نزدیک به خودش، باعث بزرگ تر شدن لبخندش شد:
+بذار کمکت کنم.
صدای بمش رو شنید و به سمت پسری با موهای مشکی، داخل کت و شلوار هم شکل خودش برگشت...تنها فرق مرد مقابلش، کروات مشکی رنگی بود که به جای پاپیون سفید رنگ، لباسش رو تزئین میکرد...
_نمیدونم چرا همش کج وایمیسته.
جین غر زد و جانگکوک با خنده ای کوچک جلوتر قدم برداشت...دستهاش روی یقه ی آهار زده شده ی پسر رو به روش چرخ زد و بعد از چند حرکت که پاپیون بزرگ سفید رنگ رو به بهترین شکل حالت داد، بوسه ای به روی پیشونی صافش گذاشت:
+خیلی بهت میاد...
در حالیکه به عقب می رفت و نگاهش میکرد، لب زد و جین برای دورتر نشدنش، با لبخندی به روی لب از کناره های کتش گرفت:
_لباس تو هم خیلی بهت میاد...
گفت و با کمی بلند کردن خودش، بوسه ای به روی لبهای نازک مقابلش گذاشت:
_باعث میشی بخوام مختو بزنم.
چشمکی زد و دوباره مرد شیک پوش مقابلش رو بوسید...
+مگه دیگه چیزیم برام گذاشتی؟
روی لبهای قلوه ای اش لب زد و این بار وظیفه ی گذاشتن بوسه رو به عهده گرفت که صدایی از نزدیک در به گوششون رسید:
÷ ببخشید مزاحم این لوس بازیاتون میشم، فقط اومدم خبر بدم که الان موسیقی ورود عروس رو میزنن.
جین خنده ای از حرف دوست قدبلندش زد و در حالیکه هر لحظه بیشتر به مرد مقابلش چفت میشد، جواب داد:
_بذار الان تموم میشه.
و با برگشتن به سمت جانگکوک، لبخندی زد:
_خوشحالم وقتی هارا رو میبرم توهم کنارم هستی.
+من همیشه کنارت میمونم.گفت و این بار هردو پسر برای شریک شدن بوسه ای جلوتر رفتند...
صدای پیانو بلند شد و جین با گرفتن بازوی سمت چپ دختر نگاهی به سمتش انداخت...
استرس رو کاملا از چهره اش تشخیص میداد و لب پایین رژ دارش رو که بین دندون های سفیدش گیر افتاده بود، دید...نگاهش موشکافانه دختر موقهوه ای با لباس سفید دنباله دار رو بررسی میکرد و به دسته ی گل سفید و آبی هم رنگ با تزئینات مراسم که داخل دستهای ظریفش فشرده میشد، نگاهی انداخت...چشمهای عروس امروز، مستقیم در مقابلش رو هدف گرفته بود و جین متوجه نفس های سنگینی که میکشید شد... کمی به سمتش خم شد و آهسته زمزمه کرد:
BINABASA MO ANG
your pride
Fanfictionمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین