* خب مناسبت این شام چیه جناب جئون؟؟؟
جیوون در حال نشستن پرسید و جانگکوک همونطور که کتش رو به پشت صندلی آویزون میکرد، لبخند یک طرفه ای زد:
+عجله نکن میفهمی...
÷ من فکر میکردم نامجون و هارا باید دعوتمون میکردن...شیرینی نامزدیتونو که ندادید...حالا شیرینی عروسیتونم نمیخواید بدید؟؟؟
پسر قد بلند گفت و دوست دختر موبنفشش ادامه داد:
*چان راست میگه دیگه...شمام خیلی دارید خسیس بازی در میارید...مثلا ماه بعد عروسیتونه هاااا...
هارا خنده ی کوچکی کرد:
• اونم به موقعش چشم... راستی جیوون فردا وقت پرو لباسمه فراموش نکردی که مرخصی بگیری؟؟؟
* بیا...برای همه ی کاراشم من باید از تمرینام بزنم...آره گرفتم ولی جدا بیشتر از این جا برای پیچوندن ندارم.
دختر مو بنفش با لبهای جلو اومده گفت و مایع باقی مونده داخل جام جلوی روش رو سر کشید...بی توجه به غر زدن دوست پسرش که از تموم کردن نوشیدنیش شکایت میکرد، ادامه داد:
* خب جئون در نرو...بگو چی شده دست و دلباز شدی؟
٪ اتاق خصوصی تو یکی از بهترین رستورانای کره...منم عجله دارم زودتر بفهمم چی شده؟
نامجون از سمت مقابل گفت و دستش رو پشت دختر موقهوه ای کنارش انداخت...
جانگکوک به چهره ی تک تک افراد نشسته نگاهی انداخت و وقتی سوال رو داخل چشمهای همه دید، به سمت جین نگاهی انداخت...سرش رو پایین انداخته و همونطور که لبخندی محو روی صورتش بود با لیوان روی میز بازی میکرد...بلند شد و با صدای رسایی گفت:
+ الان متوجه میشید.
قدم به سمت پسر مو بنفش برداشت و جین با احساس سایه ی بزرگ افتاده روی خودش سرش رو بالا آورد...پسر مومشکی خم شد و با گرفتن چونه ی ظریف پسر نشسته، چشمهاش رو بست و لبهاش رو روی لبهای قلوه ای مقابلش گذاشت...
ضربان قلب جین که تا لحظه ای قبل به شدت مخالف اعلام رابطه شون بود، شروع به تند تپیدن کرد و با مکیده شدن لب پایینش بی اختیار از هجوم لذت به سمت معده اش، با چنگ زدن به پیراهن پسر، شروع به همراهی کرد...
بوسه با چندبار رفت و آمد لبهای هر دو پسر، همراه با صدای پاپ مانندی تموم شد و جانگکوک پیروزمندانه سرش رو بالا آورد:
+خب؟؟ متوجه شدید؟؟؟
دستش رو روی کتف جین گذاشت و شروع به نوازشش کرد:
+کسی نمیخواد چیزی بگه؟؟؟
• وای خدای من شما دو تا باهمید.
صدای هیجان زده ی هارا بلند شد و جین متوجه چشم غره ی خواهرش به دختر موقهوه ای شد...هارا که با ژست هیجان زده دستش رو روی لبهاش گذاشته بود با دیدن نگاه جیوون، خجالت زده دستش رو پایین آورد و گفت:

YOU ARE READING
your pride
Fanfictionمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین