صدای خنده ی بلند جیمین باعث شد ضربه ای محکم به پشتش بزنم و خودم رو بیشتر داخل صندلی بزرگ پشت میز ریاست شرکت جئون، فرو ببرم...
صدای تلفن همراهش بلند شد و جیمین با موهای تازه مشکی شده اش، از میز جدا شد:× اوه چه حلال زاده ست...خودشه...
تماسش رو برقرار کرد و همونطور که دوباره به میز تکیه میداد، بلند به شخص پشت تلفن گفت:
×سلام جانگکوک؟ چه خبرا؟؟؟
قلبم شروع کرد مثل اوایل به تند تپیدن و به شدت از جام جدا شدم:
_بذار رو بلندگو... بذار رو بلندگوووو...
با صدای آهسته در حالیکه از بازوش میکشیدم گفتم و جیمین با جدا کردن خودش عقب تر رفت:
×باشه دیگه وایستا...
غر زد و با فاصله دادن تلفن همراهش، دکمه ای زد و صدای شیرین و محکم دوست پسرم داخل اتاق پخش شد:
+ بفرست و باهاشون برای فردا بعد از ظهر هماهنگ کن.
لبخندی از شنیدن صدایی که بی نهایت دلتنگش شده بودم زدم و به سمت جیمین با التماس نگاهی کردم:
_ بپرس حالش چطوره...
آهسته لب زدم و جیمین با چرخوندن چشمهاش پرسید:
× جانگکوک حالت چطوره؟؟؟
چند لحظه شخص پشت تلفن مکث کرد و بدون توجه به سوال پسر مومشکی کنارم گفت:
+ مدارکی که یونگی جمع کرده بود رو هم تا قبل هفت برام ایمیل کن...
دستش رو گرفتم و دوباره با صدای پایینی زمزمه کردم:
_ بپرس خوب میخوابه؟؟؟
× باشه...ایمیل کاری یا خودت؟
جیمین همونطور که تلاش میکرد دستش رو خلاص کنه بدون توجه به حرفی که زده بودم پرسید و دستش رو محکم تر گرفتم:
_بپرس دیگه جیمین...لطفااااا...
چشمهام رو به مظلوم ترین شکل درآوردم و نفس کلافه ای کشید:
+ به آدرس خودم...
× جانگکوک شبا راحت میخوابی؟؟
دوباره مکثی کرد و لحظه ای بعد با صدایی بی حوصله پرسید:
+ چت شده جیمین؟؟؟ تو فقط چیزایی که خواستم رو سریع تر درست ...
× خواهش میکنم جواب بده، این دوست پسر وحشیت دستمو کند اینقدر که تکونش داد.
بین حرف های رئیسش گفت و همزمان با متوقف شدن من صداش بلند شد:
+ جین اونجاست؟
× آره اومده شرکت و الان... آخخخخ.... تو اتاقتیم...
مشتی محکم دوباره روانه ی شونه اش به خاطر فضولیی که کرده بود، کردم و صدای خنده ی کوتاه جانگکوک رو شنیدم:
![](https://img.wattpad.com/cover/281837670-288-k260419.jpg)
ESTÁS LEYENDO
your pride
Fanficمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین