×جیننننن....خوشحالم دوباره میبینمت.جانگ هوسوکم، منو یادته؟
با همون لبخند درخشانش به سمتم اومد و دستش رو دراز کرد...ناخودآگاه لبخند روی لبهام بود که با صدای سرفه ی کسی که روی مبل کنارم نشسته بود،لبخندم جای خودش رو به اخم ریزی داد...سرم رو به سمتش برگردوندم و همزمان با خیره شدن نگاهم بهش، دستی که سمتم دراز شده بود روگرفتم و گفتم:
_بله آقای جانگ...من آدمایی که روم قیمت گذاشتند رو هیچوقت فراموش نمیکنم.
پسر کنارم سرش رو با بی تفاوتی برگردوند و دوباره نگاهی که تا چندلحظه پیش با خشم بهم خیره بود رو به کاغذهای مقابلش داد...جانگ که کمی از جوابم شوکه شده بود، عقب رفت و بعد از لحظه ای در حالیکه روی مبل رو به رو مینشست، دوباره لبخندی زد و گفت:
×دوست داشتم طور دیگه ای منو یادت باشه ولی بازم خوشحالم که دوباره میبینمت.
متقابلا لبخندی زدم و همونطور که فنجون قهوه رو براش آماده میکردم، جواب دادم:
_منم خوشحالم میبینمتون...به هرحال بین اون آدمای اون شب،لبخند شما دلگرمی بزرگی بود.
صدای محکم برخورد کاغذهای دسته بندی شده به میز باعث از بین رفتن خنده ی کوچک ایجاد شده روی صورت جانگ شد...با ترس به جانگکوک نگاهی انداخت و وقتی عکس العمل دیگه ای از سمتش ندید دوباره نگاهش رو به من داد. شونه ای بالا انداختم و مسیرحرکتم رو به سمت جانگ ادامه دادم و فنجون قهوه رو، روی میز رو به روش قرار دادم...
سکوت عجیبی ایجاد شده بود و حس میکردم یک کلمه ی دیگه بین من و جانگ باعث انفجار اون پسر عصبانی، نشسته روی مبل کنارم میشه...پس فرصت رو غنیمت شمردم و درحالی که پوزخندی روی لبهام بود، در حالیکه فنجون قهوه ی جانگکوک رو، هم روی میز می گذاشتم، گفتم:
_تا کی سئول می مونید؟
× فکرنکنم زیاد بمونم، برای معامله ی جدید اومدم و به محض بسته شدن قرار داد برمیگردم.
به دستهای مشت شده ی جانگکوک نگاهی انداختم و ادامه دادم:
_خیلی بد شد...دوست داشتم بیشتر میدیدمتون.
جانگ بدون توجه به شریک خشمگینش با خوشحالی خنده ای کرد و گفت:
× منم دوست داشتم...تو حتی بدون اون آرایشای شب انتخابم خوشگلی و آدمو ترغیب میکنی بخواد بیشتر کنارت باشه.
+جانگ...سرت به برگه هات باشه تا قرارداد رو امروز ببندیم.
صدای بم و خش دار شده ش اجازه ی جواب دادن رو بهم نداد.سرش رو بالا آورد و با نگاهی که ترس رو به تمام هیکل جانگ انداخت، ادامه داد:
+ یا نکنه قصد داری چندروز طولش بدی تا بیشتر بتونی با برده ی من لاس بزنی؟
دهنم رو باز کردم تا چیزی بگم که قبل از من، بدون برداشتن نگاهش از جانگ غرید:
![](https://img.wattpad.com/cover/281837670-288-k260419.jpg)
YOU ARE READING
your pride
Fanfictionمن بدترین کسی بودم که میتونستم گیر هرکسی بیوفتم اما مقابل تو،تمام تلاشمو کردم که بهترین باشم کاپل اصلی:کوکجین کاپل فرعی:یونمین