Pt.1

2.7K 85 5
                                    

های گایز اکانت قبلی بسته شد و سو اینجا ادامش رو باهمیم.
—————————
کوله پشتیتش رو انداخت و منتظر اتوبوس ایستاد.هوا ابری بود و جونکوک 
به هیچ وجه این رو دوست نداشت.اتوبوس زرد رنگ ایستاد و جونکوک با میلی روی یکی از صندلی ها نشست.
+سلام پسر
کوک:اجوشی تب داری؟
+اه نه پسر نمیدونم
کوک:مراقب باش اجوشی هوا سرد شده
+مامانت حالش خوبه؟
کوک:اره خوبه
+امیدوارم بهتر شه
جونکوک سرش رو تکون داد و به مسیر مدرسه خیره شد.
کوک:خداحافظ
جونکوک لی لی کنان وارد مدرسه شلوغش شد و از دور به دوستاش دست تکون داد.
+مستر جئون
کوک:نظرتون چیه کلاس آقای پارک رو بپیچونیم
+به شدت باهات موافقم
_مستر جئون فرمودند بپیچونیم
کوک:خب یه شرط باید یه جای درست حسابی پیدا کنین برای رفتن
+بزار فکر کنم
_ببین یه جایی رو حرفشو زیاد شنیدم
کوک:خب؟
_ولی دوره
کوک:نظرتون چیه کل امروزو بپیچونیم
+بازم موافقم
کوک:پس بریم
جونکوک دو دکمه اول پیرهن سفیدش رو باز کرد و بعد چهار نفری دوان دوان به سمت جاده حرکت کردند
+یا هوسوکا مگه داریم میریم جیجو؟
کوک:راست میگه اگه میخواییم  بریم جیجو بگو ماشین جور کنیم
_دهنتونو ببندین
نزدیک یک ساعت بود که بدون این که بدونن کجا میرند یا چی در انتظارشونه  فقط راه میرفتند و چرت و پرت میگفتند.
+یکم صبر کنین
کوک:یکم از اینجایی که میریم تعریف کن
+ببین یه دکتری هست که دانشمنده و روی انواع دارو ها کار میکنه
کوک:اون وقت چیه این انقد جذابه
+خیلی ترسناکه مخصوصا خونش
کوک:بریم ببینیمش
+نمیدونستم انقد چیزای ترسناک دوست داری
کوک دهنش رو برای هوسوک کج کرد و حالا دوباره به راهشون در امتداد جاده ادامه دادند
+میگما دردسر نشه؟
کوک:ایش تو انقد ترسو نبودی
کوک پس گردنی حواله هوسوک کرد و بعد آب نبات صورتی رنگش رو گوشه دهنش گذاشت
+رسیدیم
کوک چند قدم عقب رفت و با دیدن خونه روبروش یا بهتر بود بگه یه عمارت آب نباتش از دهنش افتاد.هر سه سفر آب دهنشون رو قورت دادن و با حیرت به عمارت مقابل خیره بودن
کوک:این وسط بیابون چیکار میکنه
+خیلی ترسناکه
کوک:انگار مدتی هست کسی داخلش نبوده
+محاله میگم دکتره اینجاست
کوک:یه نگاه بنداز متروکس
با ترس و لرز چند قدم به عمارت نزدیک شدند و به در و دیوار های کهنه و قدیمی خیره شدن.
+بهتر برگردیم کوک
کوک:فک کنم به پیچوندن کلاس اون عجوزه می ارزید
+ها به من میگن جانگ هوسوک
کوک خنده ای کرد و با هل دادن آب نباتش به طرفی دوباره راه برگشت رو در پیش گرفتند ولی مگه میشد فکر جونکوک از اون خونه مرموز خالی

-the flower of death-Where stories live. Discover now