Pt.13

425 22 0
                                    

....
تهیونگ آماده جلوی در منتظر جونکوک ایستاده بود و به ساعتش نگاه میکرد.
تهیونگ:کجا موند این پسره
نامجون:میاد الان
چند دقیقه دیگ هم منتظر ایستاد تا اینکه صدای کفش های جونکوک توی خونه پیچید .تهیونگ سرش رو بالا آورد و به جونکوک خیره شد.چرا تا الان متوجه این همه زیبایی جونکوک نشده بود؟ اون کت و شلوار فوق العاده تو تنش نشسته بود.اب دهنش رو قورت داد و از در بیرون رفت
تهیونگ:کجا بودی تو؟
کوک:ببخشید دیر اومدم
تهیونگ:سوار شو
کنار هم توی لیموزین تهیونگ نشستن و به سوی یکی از بزرگ ترین بار های سئول که توسط کیم تهیونگ تاسیس شده بود.
تهیونگ:خراب کاری کنی قسم میخورم میکشمت
کوک:خیلی خب بابا
تهیونگ توی دلش خنده ای کرد و یه جورایی خوشحال بود از اینکه این پسر رو نگه داشته بود.
حدود یک ساعت در راه بودن بالاخره لیموزین از حرکت ایستاد و همراه هم پیاده شدند.
جونکوک با دیدن اون همه آدم که تجمع کرده بودند چشماش گرد شد .
تهیونگ دستشو پشت کمر جونکوک گذاشت و همراه هم وارد بار تماما سبز رنگ شدند.
جونکوک با دیدن اون همه دود و رنگ سبز چشماشو بست و سرفه ای کرد.
تهیونگ:اینجا بشین
این رو با لبخندی گفت و به سمت جایگاهش رفت
تهیونگ:با سلام خدمت همگی کیم تهیونگ هستم،رییس بیمارستان هوانگ مین و موسس مجموعه بار های کوکیل
جونکوک با تعجب به اسم عجیب و غریب بار هاش خنده ای کرد .
تهیونگ:این بار شعبه اصلی هستش که یکی از بزرگ ترین بار های سئول هستش امیدوارم شب خوبی رو داشته باشیم.
تهیونگ این رو گفت و صحنه رو ترک کرد و بعد رقاص ها روی سن رفتن و رقص پر شوری رو شروع کردند
جونکوک بی حوصله پاشو از این ور به اون ور   مینداخت و منتظر زمان مناسبی بود تا بتونه نقششو عملی کنه.درواقع تهیونگ کوک رو فقط برده بود تا به همه نشون بده که یکی رو داره مگرنه اصلا پیداش نبود.
دستی به موهاش کشید و با شنیدن اسمش برگشت
+آقای کیم؟
کوک:من کیم نیستم
+اها خب هر کی هستین،صورت زیبایی دارین
کوک:مرسی
+همراه آقای کیم بودین درسته؟
کوک:بله
+چه نسبتی با آقای کیم دارین؟
جونکوک میخواست جوابشو بده که با صدای دادی برگشت
تهیونگ:مگه نگفتم با هیچ کس حرف نزن زبون نفهم
جونکوک خجالت زده سرش رو پایین آورد و بدون توجه به ساعت پیک اول رو نوشید و گلوش از تلخیش تقریبا پاره شد.طبق گفته نامجون فقط باید همین یکی رو میخورد و بعدش فقط تظاهر میکرد .به همین سادگی!
تهیونگ عصبی نوشیدنیشو میخورد و به بقیه لبخند مصنوعی میزد و مراقب بود که خطایی از جونکوک سر نزنه.تقریبا نیم ساعتی گذشته بود که جونکوک دیگه تصمیم گرفت که تظاهر کردنشو شروع کنه .
تهیونگ:داری چه غلطی میکنی؟
تهیونگ زیر لب غرید و به جونکوک به ظاهر مست خیره شد
جونکوک در حال باز کردن دکمه های لباسش بود و تقریبا دیگه حواس همه حضار رو به خودش جلب کرده بود.برای خودش آواز میخوند و حرص تهیونگ رو در میاورد.
صداها شروع شد .همهمه ها و پچ پچ ها درباره کیم تهیونگ و این همراهش که کی بود که حالا داشت این بی ابرویی رو انجام میداد.صورت تهیونگ از حرص و عصبانیت قرمز شده بود و تو حال خودش نبود.یقشو شل کرد و لیوان شامپاینشو روی میز کوبید و به سمت جونکوک رقصان بین مردم حرکت کرد
تهیونگ:زود باش اون لعنتیارو ببند
جونکوک اهمیتی نداد و تازه اونجا به قدرت بازیگریش پی برد .
کوک:یاااا دستمو ول کن
جونکوک خودشو از دست تهیونگ آزاد کرد و به سمت بقیه مرد ها خیز برداشت و با حالت فوق سکسی شروع به رقصیدن کرد.
تهیونگ صبرش لبریز شده بود و با قیافه برزخی جونکوک رو از کمر بغل کرد و جمعیت رو شکافت و به سمت در خروجی حرکت کرد.
بی ابرویی که امشب جلوی این همه آدم حسابی کرده بود اصلا چیز کوچیکی نیود و حالا همه سهامدار های تهیونگ هاج و واج توی مغزشون  دنبال ضربه زدن تهیونگ از طریق این بچه ناشی بودن.
تهیونگ،جونکوک رو روی صندلی ماشین انداخت و با حرص بدون اینکه اهمیتی به راننده بده پاشو روی پدال گاز گذاشت و با تمام وجودش گاز داد.
با پیچیدن تو جاده اصلی فریادی گوش کوک رو کر کرد اما خب برای جونکوک اهمیتی نداشت اون به خواستش رسیده بود،اون بغل شده بود توسط عشق اولش!
تهیونگ:بهت هشدار داده بودم غلط اضافه نکنی
تهیونگ عصبی روی فرمون کوبید و بیشتر گاز داد در حدی که جونکوک هم ترسید از اینکه به ته دره سقوط کنن.
تهیونگ:میکشمت جونکوک
این حرفش مصادف شد با سرعت دادن به ماشین.
جونکوک ترسیده سرش رو بالا آورد و به تهیونگ التماس کرد.
کوک:اروم تر توروخدا
جونکوک تقریبا داشت از ترس سکته میکرد اما خب تهیونگ  اهمیتی به این موضوع نمیداد.
جونکوک آخرین تلاشش رو هم برای اروم کردن تهیونگ کرد اما بی فایده بود
کوک:خواهش میکنم یواش تر
با التماس گفت و بعد اشک هاش رونه صورتش شد
نمیدونست یه بغل شدن انقدر باید تاوان داشته باشه
اما یه لحظه یاد بوی عطر تند تهیونگ افتاد وقتی که بغلش کرد ،وقتی که سرش رو به سینه سخت و عضله ای تهیونگ چسبوند .لعنتی زیر لب گفت نه واقعا همه این کار ها به این دیونگی می ارزید
کوک:تهیونگ...؟
با خواهش گفت و تهیونگ سرش رو تکون داد و ماشین به شدت از حرکتش ایستاد
تهیونگ:چرا همچین کاری کردی؟
کوک:متاسفم
تهیونگ:فقط دردسری مثل یه تیکه اشغال
جونکوک چشماشو بست و به صدای شکستن قلبش گوش داد.تحقیر شدن و شنیدن همچنین حرفایی از جانب کسی که دوسش داری خیلی بد بود
تهیونگ:زبونتو موش خورد؟
کوک:گفتی منو میکشی پس بکش
تهیونگ:اره میکشمت
کوک از این حرف تهیونگ به خودش لرزید و کمی تو جاش عقب رفت .صدای قلبش از ترس بالا رفته بود و کم مونده بود که غش کنه.تهیونگ از ماشین پیاده شد و به سمت کوک حرکت کرد.در سمت کوک رو باز کرد و با یه حرکت کوک رو به بیرون به نوعی پرتاب کرد.
کوک:چیکار میکنی
تهیونگ ساکت بود و چیزی نمیگفت .دست کوک رو گرفت و کمی از ماشین فاصله گرفتن.
تهیونگ:فکر کردی خیرم که همه چی بهت دادم تازه خرابکاریم میکنی ها؟
کوک ترسیده آب دهنشو قورت داد و زانوهاش شل شد و روی زمین افتاد.
کوک:متاسفم بس کن
تهیونگ سیگاری از جیبش بیرون کشید و در کمال آرامش ظاهری شروع به کشیدنش کرد.اعصابش بهم ریخته بود اما باز هم نمیتونست از جانب خودش به کوک آسیب بزنه پس گوشیشو خارج کرد و به چند تا از کارمندانش زنگ زد
تهیونگ:بار اخرت باشه غلط اضافه میکنی

-the flower of death-Where stories live. Discover now