Pt.2

1K 53 1
                                    

***
از خواب بیدار شد و نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و خمیازه ای کشید و بالاخره تونست از تخت دل بکنه.
روبروی اینه ایستاد و به بدن نیمه برهنش خیره شد .خیلی وقت بود ورزش درست و حسابی نکرده بود.دست انداخت تا بلیزش رو بپوشه که در باز شد
تهیونگ:یا جیمین در زدن بلد نیستی
جیمین:ببخشید
تهیونگ:خب؟
جیمین:یه خواهشی داشتم
تهیونگ:بگو
جیمین:میشه...یعنی امروز برم؟
تهیونگ:چی؟بری؟
جیمین:خواهش میکنم برای چند ساعت
تهیونگ:هیچ میفهمی چی داری میگی
جیمین:وی خواهش میکنم
تهیونگ:برای بار اخر میگم جیمین
خوب گوشاتو باز کن تو از اینجا بیرون نمیری همین که گفتم هیچ وقت
جیمین:من نمیخوام برم برمیگردم
تهیونگ:میخوای بری بیرون چه غلطی کنی
جیمین:دلم برای...بیرون تنگ شده
تهیونگ:به نامجون میگم ببرتت بیرون
جیمین:نه نه...لازم نیست
تهیونگ سریع بلوزی تنش کرد و با حرص به سمت جیمین که جلوی در ایستاده بود  قدم برداشت
تهیونگ:ببینمت؟
جیمین:من خوبم
تهیونگ:باز اون عوضیا نزاشتن بخوابی؟
جیمین چیزی نگفت و ساکت روبروی تهیونک ایستاده بود
تهیونگ:با توعم نزاشتن؟
جیمین:نه...نه اینطور نیست
تهیونگ:بیا استور
تهیونگ با تموم زورش در رو کوبید و بعد صدای بمش  توی خونه پیچید
تهیونگ:نامجون؟
با ته صداش رو اسم نامجون رو فریاد زد و بعد نامجون جلوش ظاهر شد
نامجون:چیه دکتر
تهیونگ:اون حرومزاده ها باز جیمینو اذیت کردن
نامجون:یعنی؟
تهیونگ:بکششون
نامجون:مطمئنی؟
تهیونگ:صبر کن...اها نگهدارشون لازم میشه
نامجون:فکر خوبی بود
تهیونگ صدایی از دهنش خارج کرد و بعد با آواز خوندن به کارش ادامه داد.
نامجون به طرف جیمین که هنوز هم یه گوشه ایستاد بود و چیزی نمیگفت حرکت کرد
نامجون:خوبی؟
جیمین:اونا هم میمیرن؟
نامجون:نه شنیدی که
جیمین:من باید کجا برم؟
نامجون میخواست جواب بده که تهیونگ درست مثل یه روح پشت جیمین سبز شد
تهیونگ:یعنی چی کجا باید بری؟
نامجون کمی عقب رفت و جیمین سر جاش فقط آب دهنش رو قورت داد
تهیونگ:امروز میریم بیرون خوبه؟
جیمین با شنیدن این حرف گل از گلش شکفت و به سمت تهیونگ برگشت
تهیونگ:اما به یه شرط
جیمین متعجب به تهیونگ خیره شد
تهیونگ:امروزم باید پسر خوبی باشی هوم؟
جیمین با شنیدن این حرف با هوم کشدار اخر حرف تهیونگ فقط دست انداخت و تهیونگ رو بغل کرد
جیمین:با من هر کاری دوست داری بکن
تهیونگ دستی به موهاش کشید و جیمین رو از خودش جدا کرد
تهیونگ:نامجون منم تا چند دقیقه دیگه میام
تهیونگ این رو گفت و به سمت زیر زمین حرکت کرد.

-the flower of death-Where stories live. Discover now