پارت اول از فصل دوم

550 134 71
                                    

همه چیز میتونست به درخشندگی آفتابی باشه که با سرخوشی روی سرشون میتابید و به وجودشون تازگی میبخشید اما چه میشه کرد وقتی با یه پسربچه بازیگوش 4 ساله که با شیطنت و انرژی فوق العاده هر جایی میدوه و قابل کنترل نیست، از درخشندگی آفتاب برات فقط یه مشت عرق لعنتی و حسرت یه سایه خنک میمونه که یکم زیرش آروم بگیری!

کیونگسو: جونجـــینی؟؟؟؟

با جیغ دستاش رو بالا گرفت و چشمای درخشانش که زیر شعله خورشید برق میزد رو به جونگین دوخت و ازش خواست تا بغلش کنه

جونگین با خستگی روی زانوهاش نشست و بدن کوچولوی کیونگسو که به تازگی تپل تر هم شده بود رو به آغوش کشید

کیونگسو به محض آروم گرفتن باسنش روی دست جونگین، به عادت همیشگیش دستاش رو دور گردنش حلقه کرد

کیونگسو: بی ییم!

چشمای جونگین با دستور جناب سو برق زد و به خیال اینکه کیونگسو بالاخره خسته شده و رضایت داده تا به خونه برگردن، با خیالی آسوده راهش رو به سمت
خروجی پارک کج کرد اما با کشیدن موهاش توسط زورگو کوچولو، فریاد خفه ای کشید و با تعجب به کیونگ چشم دوخت

کیونگسو: بی ییم!

جونگین: خب داریم میریم!

کیونگسو توی بغل جونگینی به خودش تکونی داد و انگشت اشاره سوسیسی و فسقلیش رو به سمت یه مشت علف و بوته کنار پارک گرفت

کیونگسو: واسواسک! بی ییم واسواسک!

جونگین که به محض شنیدن یه کلمه جدید از زبون کیونگسو نزدیک بود از حرص این بار خودش دست به کار بشه و موهای خودش رو بکشه، با بیچارگی نالید

جونگین: واسواس دیگه چیه سویی؟ چی میگی بچه؟!

کیونگسو بار دیگه به اون نقطه از پارک اشاره کرد و با اصرار زیاد سعی داشت تا جونگین رو از قصدش مطلع کنه!

پوفی از سر خستگی کشید و به سمت علفای گوشه پارک رفت

کیونگسو به محض دیدن سوژه مورد نظرش با هیجان توی بغل جونگین دست و پا زد و جونجینی مهربونش رو مجبور کرد تا خم بشه

جونگین به همراه کیونگسو کمی خم شد و سو به محض رسیدن به قاصدک، با مشت توپولیش اون رو چنگ زد و به دست گرفت

قاصدک رو با ذوق میون صورت خودش و جونگین نگه داشت و با خوشحالی جیغ بلندی کشید اما اون کوچولو از کجا میدونست قاصدک هم بال داره و وقتی اون جیغ میکشه میتونه پرواز کنه و محتویاتش صاف روی صورت جونگین فرود بیاد!

با برخورد قاصدک به پرواز اومده روی صورتش، چشماش رو بست و سرش رو تکون داد تا هر چه سریع تر از شرشون خلاص بشه

اما به محض باز شدن چشماش با لبای آویزون و لپای تب دار و چشمای پُر و بغض داری روبه رو شد که بی شباهت به انیمیشن های ژاپنی نبودن!

Jonjini | Kaisoo Where stories live. Discover now