سکوت، دوست بی زبونِ این روزای جونگین، با وجود تکون های مداوم پاهای آویزون از تختِ شیطونک کوچولو شکسته شد و جاش رو به سروصدای قابل تحملی داد!
جونگین با تن پوشش، زیر پاهای سویی دو زانو نشسته بود و خیسی موهاش رو به وسیله حوله میگرفت و ابدا به غر های شیطونکش گوش نمیداد که با اون صدای جیغ جیغو ازش میخواد تا این وضعیت رو تمومش کنه و سویی رو مثل یه مرد آزاد بذاره
تا موهاش رو با دستای خودش خشک کنه!
کیونگسو: آپــــــا... کم کم زمانش رسیده که قبول کنی من دیگه بزرگ شدم! حتی برای بزرگ شدنم شاهد هم دارم!
جونگین برای ثانیه ای دست از خشک کردن موهاش کشید و همونطور که دست کیونگسو رو میگرفت و به همراه خودش میکشید تا روبروی آینه قرار بگیره، سشوار رو برداشت و قبل از روشن کردنش با تعجب از سو پرسید
جونگین:شاهدی که حاضر باشه جرئت کنه و در حضور آپا برای فسقلی مثل تو شهادت بده دقیقا کی میتونه باشه؟ منظورت که "چوب شور" نیست؟
جونگین با اشاره به "چانیول" و لقب جدیدی که به همراه کیونگسو برای دراز خان گذاشته بودن، لبخند پهنی زد و دکمه سشوار رو فشورد تا روشن شه و موهای فندوقیه فسقلی رو به پرواز دربیاره!کیونگسو همونطور که دستاشو تو هوا تکون میداد تا از لای سیم های گره خورده سشوار به دماغش برسه و بعد از خاروندش بتونه موهای به پرواز دراومده توسط سشوار رو به سمتی هدایت کنه تا با لمس بینیش، باعث خارش آزار دهنش نشن، لباش رو برای رد کردن فرضیه جونگین از هم فاصله داد
کیونگسو: نخیــــر! میتونی بری و از پاپانوئل بپرسی که سویی 7 تا کریسمس رو با چشماش دیده... اون بهت میگه که سویی دیگه بزرگ شده!
جونگین سشوار رو به کناری انداخت و کیونگسو رو به سمت خودش برگردوند و همونطور که موهاش رو به وسیله دستای مردونش مرتب میکرد، بوسه ای به گونه تب کردش زد و با لبخند کوچیکی گفت:
جونگین: پس باید اینم خوب بدونی که دیگه خبری از حموم دو نفره نیست! آخه سویی دیگه بزرگ شده!
کیونگسو همین که خواست لب هاش رو برای اعتراض از هم باز کنه، جونگین اخم هاش رو به شکل نمایشی تو هم کشید و باعث شد تا سو لب هاش رو به هم
بدوزه و با بند حوله ای که دور کمرش حلقه بسته بود بازی کنه!جونگین حتی برای ثانیه ای هم از خیره نگاه کردنش دست نکشید و باعث شد تا سو همونطور که مشتاشو به کمربند حوله گره زده، به یکباره سرش رو بالا بگیره و با ناراحتی که ته مایه ای از بغض رو به همراه داشت لب بزنه
کیونگسو: من دیگه نمیخوام بزرگ بشم!
جونگین بار دیگه گره های ابروش رو در هم کشید و دست به سینه ایستاد
سو مِن مِنی کرد و برای اصلاح جمله قبلیش تلاشی دوباره کرد
کیونگسو: نمیخوام از آپا بزرگ تر شم... من نمیتونم آپایِ آپا بشم... تو خیلی سنگینی...من نمیتونم تورو هم با خودم حموم ببرم و بشورمت آپـــــا!
جونگین برای ثانیه ای شوک زده ایستاد و بعد از هضم جمله شیطون کوچولو، بدون اراده لب هاش از هم باز شد و صدای قهقهه هایی تو خونه پیچید که حتی برای دیوارهای یخ زده هم غریبی میکرد.
کیونگسو، اون پسرک سر به هوا با خودش چه فکری کرده بود؟ فکر میکرد با بزرگ شدن خودش، جونگین تو همین سن باقی میمونه و ممکنه حتی کیونگسو از اون بزرگ تر بشه!؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Jonjini | Kaisoo
Fanfic#Full #complete فیکشــن: جــونجینــی 🍓 Jonjini 🍓 کاپــل: کــایــســو ژانـر: ددی کیــنک ، فـلاف ، کمــدی ،رمنـس، درام نویسنـده: مهتــا🌙 فصــلاول: #کامل_شده فصــل دوم: #کامل_شده ═════════════════════════ خــلاصــه: کیونگســو پسر ســه ساله شیرین...