گاهی بین دو راهی سختی گیر میکنیم... در گنگ ترین نقطه میون اون دو راه اونقدر منتظر میمونیم تا بالاخره مجبور به انتخاب بشیم!
هر چند تلخ...
هر چه بالاجبار...
کیونگسو بین دو راهی زندگیش، مرگ رو به نبودن جونگین ترجیح میداد!
-------------------------------------------------------------
چانیول با وحشت به صورت کیونگسو میکوبید و ترس طوری بهش غلبه کرده بود که قدرت تصمیم گیری رو ازش بگیره!
صدای فریاد های جونگین رفته رفته بالاتر میرفت و تنها کاری که از چان برمیومد، نگاه کردن به اطراف و یافتن راهی بود که چاره ساز وضعیت حاضر باشه!با دیدن قوطی خالی که کنار تخت سو روی زمین افتاده و چند تا دونه قرص اطرافش رو در بر گرفته، غالب تهی کرد و حتی برای لحظاتی نفس کشیدن رو
هم از یاد برد
چانیول: ســو؟؟؟
با دو دست به سر خودش کوبید و زیر لب با حالتی وحشت زده نالید
چانیول: تو چـه غلطــی کـردی کیونگســووو؟؟؟
اسم کیونگسو رو فریاد کشید و بدون اتلاف وقت، زیر بازوهای پسرک بیحال و رنگ پریده رو گرفت و کمکش کرد تا حرکت کنه!
چانیول همونطور که بدن بی حال کیونگسو رو به سمت دستشویی که داخل اتاقش بنا شده بود میکشید، زیر لب دعا میکرد که جونگین دست از کوبیدن درب برداره و دقیقه ای بهش امان بده!
چانیول: سو؟! با من حرف بزن عزیزم... من نیاز دارم تا صدات بشنوم....
کیونگسو اما اونقدر بیحال به بدنش تکیه داده بود که نشه روی حالتش، اسم هوشیاری گذاشت!بدن شکل گرفته کیونگسو رو روی کف دستشویی رها کرد و درب توالت رو برداشت و به کیونگسو کمک کرد تا روی کاسه گود دستشویی خم بشه!
چانیول: بالا بیار .... زود باش سو... زود باش...
همونطور که پشتش رو میمالید، زیر گوشش زمزمه میکرد و پسرکی که از کل دنیا فقط دستای گرم جونگینیش رو میخواست!
دنیا دور سر کیونگسو میچرخید و اطراف تا حدی براش گنگ شده بود که نتونه بین صورت چانیول و جونگین تفاوتی قائل بشه!
چشماش سیاهی میرفت و سرش دائما به هر طرف کج میشد
چانیول با پریشونی کیونگسو رو به سمت خودش کشید و از روی ناچاری در حالی که تنها راه نجات سو رو توی این کار میدید، به فکش فشار آورد و لبای کیونگ رو از هم باز کرد و انگشتش رو توی حلقش فرو برد... به دقیقه ای نکشید که کیونگسو عق زد و محتویات معدش با حالت بعدی از دهانش خارج شد و به درون کاسه دستشویی فرو ریخت!
کیونگسو پشت هم سرفه میزد و چانیولی که با بیچارگی باسنش رو روی زمین رها کرد و نفسی به راحتی کشیدچانیول: بهتری؟!
کمر سو رو نوازش کرد و با شنیدن هقی که از گلوی پسرک خارج شد، نفسی به راحتی کشید
حداقل زنده میموند و قرار نبود تا تابوتش رو ازین اتاق بیرون ببره و به جونگین نشون بده!
درست توی لحظاتی که به زمین و زمان تمنا میکرد که دقیقه ای رو به آرامش سپری کنه، درب دستشویی به شدت باز شد و جونگینی که تمام مدت به در اتاق
YOU ARE READING
Jonjini | Kaisoo
Fanfiction#Full #complete فیکشــن: جــونجینــی 🍓 Jonjini 🍓 کاپــل: کــایــســو ژانـر: ددی کیــنک ، فـلاف ، کمــدی ،رمنـس، درام نویسنـده: مهتــا🌙 فصــلاول: #کامل_شده فصــل دوم: #کامل_شده ═════════════════════════ خــلاصــه: کیونگســو پسر ســه ساله شیرین...