ep 17

493 118 107
                                    

-گمشو بیرون!!

نایون یکه ای خورد..نگاهش از بکهیون کنده و نگران روی چانیول نشست..صورت کبود و زخمیش نشون میداد چیزی که شنیده بود راست بوده..
آب دهنشو قورت داد.

+من..من..

چانیول با من من کردنش ،با چهره ی جمع شده از درد و اخم غلیظی از جا بلند شد..
بکهیون گیج شده بود و نمیدونست الان باید چیکار‌ کنه. بمونه،بره..عذرخواهی کنه؟
چرا باید تو اون شرایط قرار داده میشد؟

چانیول روبروی نایون ایستاد و چشم هاش گوله های اتیش سمت دختر پرت میکرد.

+تو چی؟؟ها؟
ادب و شخصیتت حکم نمیکنه به درک..قااانون اینجا میگه دستتو تا قلم نشده بیار بالا بکوب تو در!
مگهه اینجا طویلست که سرتو میندازی میای تو؟؟؟

-چانیول من یچیزایی شنیدم..نگرانت شدم..

بکهیون اروم کنارشون ایستاد و گفت:

-قربان..من دیگه مرخص میشم

چشم های چانیول سمتش چرخیدن و نگاهش رنگ عوض کرد،شاید رنگ نگرانی..شاید ترس

با سکوت چانیول، از کنار نایون رد شد و شاید فقط ثانیه ای با اون زن چشم تو چشم شد..
نگاهش لبریز بود از غرور،کنجکاوی و تحقیر..
تحقیری که تا عمق وجودش رو لمس کرد..چرا باید لایق اون نگاه می بود؟فقط میخواست از زیر اون نگاه خارج شه..

بیرون رفت و در رو بست..
نگاه گیج نایون ازش چرخید و روی چانیولی نشست که با حالتی به اون سرباز نگاه میکرد..هزارتا احتمال همزمان تو سرش چرخید که با شنیدن دوباره ی صدای چانیول مغزش خالی شد.

- چی شنیدی؟بهم نگو بین پدر و دختر راز مگویی ام هست..

+چانیول..فقط قرار بود باهات حرف بزنه باور کن..من ازش نخواستم اینکارو باهات بکنه..من دوست دا....

خواست دستشو رو کبودی صورت چانیول بکشه ‌که روی هوا گرفته شد و حرفش نصفه موند.

-ذره ای برام اهمیت نداره نایون..انقدر به پر و پای من نپیچ

دستشو رو هوا ول کرد و پشتشو بهش کرد و دستشو رو دهنش کشید.

بعد از چند لحظه جمله ی نایون باعث شد بشدت پرخاش کنه..

-پای کسی در میونه مگه نه؟

+چه مزخرررفی به هم میبافی؟؟

-پای کسی وسطه!!

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Место, где живут истории. Откройте их для себя