-گمشو بیرون!!
نایون یکه ای خورد..نگاهش از بکهیون کنده و نگران روی چانیول نشست..صورت کبود و زخمیش نشون میداد چیزی که شنیده بود راست بوده..
آب دهنشو قورت داد.+من..من..
چانیول با من من کردنش ،با چهره ی جمع شده از درد و اخم غلیظی از جا بلند شد..
بکهیون گیج شده بود و نمیدونست الان باید چیکار کنه. بمونه،بره..عذرخواهی کنه؟
چرا باید تو اون شرایط قرار داده میشد؟چانیول روبروی نایون ایستاد و چشم هاش گوله های اتیش سمت دختر پرت میکرد.
+تو چی؟؟ها؟
ادب و شخصیتت حکم نمیکنه به درک..قااانون اینجا میگه دستتو تا قلم نشده بیار بالا بکوب تو در!
مگهه اینجا طویلست که سرتو میندازی میای تو؟؟؟-چانیول من یچیزایی شنیدم..نگرانت شدم..
بکهیون اروم کنارشون ایستاد و گفت:
-قربان..من دیگه مرخص میشم
چشم های چانیول سمتش چرخیدن و نگاهش رنگ عوض کرد،شاید رنگ نگرانی..شاید ترس
با سکوت چانیول، از کنار نایون رد شد و شاید فقط ثانیه ای با اون زن چشم تو چشم شد..
نگاهش لبریز بود از غرور،کنجکاوی و تحقیر..
تحقیری که تا عمق وجودش رو لمس کرد..چرا باید لایق اون نگاه می بود؟فقط میخواست از زیر اون نگاه خارج شه..بیرون رفت و در رو بست..
نگاه گیج نایون ازش چرخید و روی چانیولی نشست که با حالتی به اون سرباز نگاه میکرد..هزارتا احتمال همزمان تو سرش چرخید که با شنیدن دوباره ی صدای چانیول مغزش خالی شد.- چی شنیدی؟بهم نگو بین پدر و دختر راز مگویی ام هست..
+چانیول..فقط قرار بود باهات حرف بزنه باور کن..من ازش نخواستم اینکارو باهات بکنه..من دوست دا....
خواست دستشو رو کبودی صورت چانیول بکشه که روی هوا گرفته شد و حرفش نصفه موند.
-ذره ای برام اهمیت نداره نایون..انقدر به پر و پای من نپیچ
دستشو رو هوا ول کرد و پشتشو بهش کرد و دستشو رو دهنش کشید.
بعد از چند لحظه جمله ی نایون باعث شد بشدت پرخاش کنه..
-پای کسی در میونه مگه نه؟
+چه مزخرررفی به هم میبافی؟؟
-پای کسی وسطه!!
ВЫ ЧИТАЕТЕ
•Be MINE,SOLDIER• °°|مال من باش،سرباز|°°
Фанфик[پارت گذاری سریع] تو قرار بود بری سربازی بکهیون، قرار نبود عاشق شی..قرار بود برگردی تا وارثم باشی، قرار نبود از ارث محروم شی، پسر من.. قرار نبود دیدن دوبارت برام یه ارزوی دور باشه.. قرار نبود °●●●° -اون از م...