ep 12

436 110 54
                                    


گروه از تعطیلات برگشته بودن و فردا اولین روز کاری بود.

شب از نیمه گذشت بود و مطمئن بود کل خوابگاه خوابن..
هیچ دلیل موجهی برای اونجا بودنش نداشت ولی دلیل موجه تری هم برای توی اتاقش موندن پیدا نمیکرد.

اون چند روز هم خودشو با این حساب که اونم یه انسانه و حق داره استراحت کنه یا خانوادشو ببینه، نگه داشته بود

و البته اینکه اون بچه انقدری اروم بود که دلیلی پیدا نمیکرد که برای تنبیه بخواد مرخصیشو منتفی کنه و اونجا نگهش داره.

و حالا اون بچه تو چند متریش بود و چی میتونست جلوشو بگیره که نره و نبینتش؟

از پله ها بالا رفت..

نگهبان خپل و سن و سال دار ورودی غرق خواب بود و منفجر شدن کل ساختمون هم بیدارش نمیکرد.

آروم در شیشه ای ورودی رو باز کرد.

چراغ های داخل خوابگاه خاموش بود و روشنی های ملایمی از پنجره ها یا سالن وارد میشد.

همه رو چک کرد و با اطمینان از اینکه همه خوابن، دنبالش گشت.
یکم جلو تر صورت سفید و غرق خوابشو پیدا کرد.

طبقه ی پایین تخت لوهان خوابیده بود.لوهانی که دهنش تا آخر باز بود و صداهای عجیب غریب تولید میکرد.
و یه پاش هم از لبه ی تخت اویزون بود.

طبقه پایین تخت کنارش کریس خواب بود و اینو از ریتم منظم نفسش میفهمید.

اروم لبه ی تختش نشست.
موهاش کمی بلند شده بود..
باید یه بهونه ای پیدا میکرد که دیگه نزاره موهاشو بزنن.
رو بهش،به پهلو خوابیده بود و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود..یه تیشرت ساده ی مشکی پوشیده بود که بازوهای تپل و سفیدشو بیشتر تو چشم میاورد.

سالن تاریک بود ولی چرا اون لعنتی اونقدر میدرخشید؟

دست دلتنگش داشت برای نوازش صورتش بلند میشد و دیگه نمیتونست مقاومت کنه..
اروم سمت صورتش برد و پشت انگشتش روی گونش نشست.

داری باهام چیکار میکنی؟

فارغ از اطرافت عمیق میخوابی و حتی نمیدونی داری چه بلایی سرم میاری؟

تو با این قدت چجوری داری از کنترل درم میاری؟

به تو فکر میکنم و برام مهم نیست که چندوقت دیگه قراره عزیز کرده ی وزیر کیم، عروسم باشه.
برام مهم نیست اگه ارزش و اعتبارمو از دست بدم.
برام مهم نیست اگه بهم انگ بچسبونن.

تو مال منی..اینو بهت ثابت میکنم.

نمیدونست چند دقیقه گذشته و داره صورت خوابشو تماشا میکنه..

با حس صدا یا سبک شدن خواب سربازا دیگه اونجا موندنش صلاح نبود.

نگاه اخر و کرد و از جا بلند شد..

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang