ep 19

528 119 116
                                    

سکوت فضای اتوبوس، با خر و پف و صدای حرکت ماشین پر میشد..

بکهیون سرشو به شونه ی شینگ تکیه داده بود و خواب و بیدار بود.
متوجه اطرافش نبود..

پلک هاش هر لحظه سنگین تر میشدن که با حس تکون خوردن و بعد بلند شدن شینگ، سرش تو هوا معلق موند که به سرعت دوباره روی شونه ای قرار گرفت.

لای یکی از پلک هاش داشت باز میشد که دوباره با حس گرما، رو هم افتاد.

بعد از چند لحظه که دست بزرگی دورش حلقه شد دقیق تر بررسی کرد و با حس اینکه شونه ی شینگ یهو پهن تر شده مشکوک چشماشو باز کردن و با بلند کردن سرش چشماش تا اخر گرد و سریع خودشو سمت پنجره کشید.

با حالت پچ پچ طوری که کسی نشنوه نگران گفت:

-چیکار میکنی جلو بقیه!!

چانیول با ولووم صدای اروم و بیخیالی گفت:

+نترس همه خوابن اینجام تاریکه..

بکهیون با استرس اطرافشو نگاه کرد و با دیدن ییشینگ که صندلی ردیف کناری نشسته بود و سرشو به پشتی صندلی تکیه داده بود پلکاشو رو هم فشار میداد، شوکه شد..
ییشینگ جاشو با چانیول عوض کرده بود و ییشینگ حالا بجای چانیول کنار سهونی نشسته بود که سرش تو گوشیش بود و چیزی تایپ میکرد.

دوباره با حرص گفت:

-جلوی ییشینگگگگ اینجوریی میکنیی

+نترس قربونت برم...
همه چی رو فهمید خودش..

چانیول بیخیال گفت و بکهیون رنگش پرید..

-چی؟چج..چجوری..کجا

چانیول یه دستشو دور صورت سفیدش گذاشت و انگشت شستشو رو لب پایین بکهیون کشید..

+همونجایی که داشتم ترتیب اینارو میدادم

بکهیون سرخ شد..دستشو پایین اورد و با خجالت واضحی گفت:

-چانیووول..

رنگ نگاه چانیول عوض شد.

+چی؟

بکهیون سریع حرفو پیچوند.

-هیچی، من چیزی نگفتم!

و صورتشو طرف پنجره برگردوند.

+چرا گفتی..

انگشتشو زیر چونه ی بکهیون گذاشت و صورتشو سمت خودش برگردوند.

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ