چانیول حینی که لب های باریک و سرخ بکهیون رو به دهن میگرفت و زبونشو تو جای جای دهن کوچیکش میکشید، بیشتر روش خم شد و روی کاپوت ماشین متمایلش کرد.دست های بکهیون روی شونه های چانیول با بیقراری حرکت میکردن.
دست چانیول روی باسنش نشست.
انگشت های بزرگش،از روی شلوار به وسط باسنش فشاری وارد کردن که باعث شد آه غلیظی از لب های بکهیون خارج بشه و تو اغوش چانیول شل شه..چانیول با دست دیگش تو بغل محکمش کرد و بالا کشید..
اینبار لب هاش روی گردن سفیدش نشست و گاز محکمی گرفت که صدای دردمند و اعتراض امیز بکهیون بلند شد.
-آیییییی..آهه..
چانیول با ولع روی قرمزی جایی که گاز گرفته بود رو مکید و زبونش رو روش کشید.
+هاااااع..
انگشت های بکهیون به پشت کتفش چنگ زد.
-درد..درد داره..
فشار همزمانی که انگشت اشاره ی چانیول از روی شلوار به ورودیش وارد میکردباعث میشد لب پایینش رو از درد گاز بگیره و ناله های کنترل نشدنیش از بین لب های بستش بیرون برن.
چانیول بدون اینکه اجازه ی فاصله گرفتن به بکهیون بده
حینی که دوباره لب هاش رو به دندون میکشید و زبونشو عمیقا تو دهن کوچیکش فرو میکرد، سمت عقب ماشین هدایتش کرد و با کشیدن دستگیره ی صندلی عقب، در ماشین رو باز کرد.با دراز کشیدن بکهیون، جثه ی بزرگ چانیول روش قرار گرفت و در بسته شد.
بعد از چند لحظه به نفس نفس افتاده بود که دست های چانیول سمت دکمه های شلوار بکهیون حرکت کردن و شلوار و لباس زیرش رو باهم پایین کشید که با حرکتش، عضو کوچیک اما تحریک شده ی بکهیون بیرون پرید.
با نیشخند محو چانیول، بکهیون خجالت زده پشت دستشو روی دهنش گذاشت و کمی پاهاشو به هم فشرد و با بستن پلک هاش سعی کرد کمی از خجالتش رو کم کنه..
که با بالا رفتن و جمع شدن پاهاش توی شکمش و حسی خیسی ای دور ورودیش حس کرد نفسش بند اومد.زبون چانیول دور ورودیش میچرخید و به داخلش فشار میاورد.
بدون اینکه سرشو بیاره بالا، دستشو از زیر لباس بکهیون،روی شکمش کشید و تا نوک سینه هاش بالا برد.
بکهیون با برخورد انگشتاش و به بازی گرفتن نیپل بیرون زدش، لرزی گرفت و آه غلیظی کشید.
-آهههههههههههه...هاااااه
چانیول با دیدن عکس العملش سرشو بالا اورد.
-انگار یکی اینجا خیلی حساس شده..
و با چسبوندن جثه ی ظریف بکهیون به خودش، روش خیمه زد.
لب هاش به سینه های صاف بکهیون هجوم بردن و مک عمیقی به نیپلش زد.

BẠN ĐANG ĐỌC
•Be MINE,SOLDIER• °°|مال من باش،سرباز|°°
Fanfiction[پارت گذاری سریع] تو قرار بود بری سربازی بکهیون، قرار نبود عاشق شی..قرار بود برگردی تا وارثم باشی، قرار نبود از ارث محروم شی، پسر من.. قرار نبود دیدن دوبارت برام یه ارزوی دور باشه.. قرار نبود °●●●° -اون از م...