part𓂃28

396 93 45
                                    

-ببین کی اینجاست!
کیم جنی!

روش رو ازش برگردوند و سمت هتل رفت:
-خیلی زشته که همکارت رو بی‌دلیل نا دیده می‌گیری...

فایل تو دستش رو محکم نگه داشت و تار مو هایی که بخاطر وزش باد تو هوا بودن رو پشت گوشش هدایت کرد، با بی‌میلی تایید کرد و ادامه داد:
-درسته، نادیده گرفتن درست نیست ولی من کلی دلیل براش دارم پس بهتره ساکت بشی...

با شنیدن حرفش از حرکت ایستاد و نیم نگاهی بهش انداخت، بنظرش این پیشنهاد تهیونگ تا حدودی عقلانی می‌اومد و جایی برای رد کردن وجود نداشت:
-می‌تونیم توی کافه کنار هتل درباره مشکلات کوچیک بینمون حرف بزنیم...

مثل همیشه داشت خیلی راحت به اتفاق ها نگاه می‌کرد و این ریلکس بودنش، بیشتر مواقع جنی رو عصبی می‌کرد.
از اونجایی که دلیلی برای رد کردن نداشت، فقط قبول کرد و دنبالش راه افتاد.
بعد اینکه دوتا قهوه سفارش دادن بینشون سکوت نسبتاً طولانی شکل گرفت، جوری که قهوه روبه روشون کمی سرد تر شده بود و جنی بدون هیچ مشکلی یک‌جرفه ازش نوشید و با چشیدن مزه‌ش، از نوشیدن باقی قهوه پشیمون شد.
همین که فنجون با زیر دستی برخورد کرد، پرسید:
-چرا اینقدر برای چیزی که نمی‌شه تلاش می‌کنی؟

به ارومی قهوه رو به جلو هل داد و حرفی زد که به بحث بینشون ربطی نداشت:
-این خیلی تلخه، پس برای توئه!

قهوه‌ای که جنی سمتش هل داده بود رو برداشت و ازش مزه کرد:
-اشتباه دوست داشتنی بود، ولی جیمین باید یه فکری به حالشون کنه...

چشم‌هاش رو ریز کرد و وقتی دید که تهیونگ با همین قهوه ساده، داره از دلیلی که اینجا حاضر شدن فرار می‌کنه، پرسید:
-الان داری شوخی می‌کنی؟
من رو اوردی اینجا که درباره قهوه و کارکنان نظر
بدی؟

خندید و بعد از چند لحظه جدی شد:
-خودت که می‌دونی من چرا اینجام و حالا با وجود خیانتی که به من کردی‌‌‌، می‌خوام ببخشمت!

همه چیز تا زمانی که تهیونگ شروع به منت گذاشتن سر جنی کنه، خوب بود.
ولی با این حرفش خون جنی بجوش اومد. هیستریک خندید و سعی کرد خودش رو اروم جلوه بده:
-می‌خوای بگی بخشنده‌ای؟

به صندلی تکیه داد و با نگاه فخر فروشانه‌ش، تایید کرد:
-هرچی می‌خوای اسمش رو بزار، من دارم خیلی رک می‌گم هنوزم به تو احساسی دارم و می‌خوام کنار هم باشیم. همونطور که تو من رو بخشیدی منم قدرت این رو دارم!

با وجود اینکه تهیونگ توی اون لحظه با اعتماد به رز شبیه یه آدم بی‌منطق بنظر می‌رسید‌ اما هنوز هم اینکه رفتار هاش تغییر نکرده برای جنی جذاب بود!
هر چند که  ها حالا دیگه بدرد نمی‌خوردن چون جنی نمی‌تونست به بودن با کسی که چندین بار از هم جدا شدن، حتی فکر کنه:
-می‌دونی که چرا دوباره پیشت برنمی‌گردم...

HE SHOULD DIE࿐Where stories live. Discover now