با وجود اینکه رابطه جنی و جیا کمی فاصله افتاده بود، ولی باز هم فکر اینکه یک نفر بیدلیل به قتل رسیده، آزارش میداد.
زمانی که تصاویر پیدا شده از ماشینش رو دید، بیاختیار شروع به اشک ریختن کرد و تته پته افتاد.
همون لحظهای که جنی خواست چیزی رو به زبون بیاره، جیمین تماس گرفت و باعث شد حرفی که شروع نشده بود، به اتمام برسه.
اشک هاش رو کنار زد و جواب تماس رو داد:
-اخبارو دید!؟جنی تایید کرد و صدا رو روی اسپیکر گذاشت، تهیونگ بهش نزدیک شد و دستش رو پشتش کشید.
خطاب به جیمین گفت:
-نمی دونم دویونگ چه واکنشی نشون میده!جیمین نفس عمیقی کشید و چون هیچ نظری نداشت، سکوت رو ترجیح داد.
گلوشو صاف کرد و پرسید:
-دربارهی جمین، اون کجاست؟جیمین کمی مکث کرد. نمیخواست جلوی جنی بگه که برادرش خیلی وقته تو چنگ یه ادم عوضی گیر افتاده، با وجود اینکه از اون پسر متنفر بود، به همون اندازه هم جنی رو دوست داشت و آرامش اون براش مهم بود!
پس جواب صریحی نداد و با صدایی مثل "همم" جوابشون رو داد.
تهیونگ نگاهی به جنی که کنارش نشسته بود و چهار چشمی به موبایل زل زده، کرد.
از اون جایی که خوب جیمین رو میشناخت، میدونست چون جنی پیشش حضور داره درست حرف نمیزنه، پس بحث رو عوض کرد:
-مطمئنم میخواسته کاری کنه که برادر کوچیکم من رو پس بزنه، ولی با این کارش اشتباه بزرگی مرتکب شده!جنی نگاهش رو سمت تهیونگ سوق داد و بعد قرار دادن موبایل روی میز، دست هاش رو گرفت:
-امیدوارم انتقام جیا رو بگیری!هنون لحظه تماس قطع و درب ناگهان باز شد، با دیدن شخصی که از سرما خودش رو در آغوش گرفته و دندون هاش به هم برخورد میکنن، نگران بلند شدن و جنی با عجله به سمتش رفت:
-اون بیرون خیلی سرده...جیمین که فکر میکرد جنی برای استقبال ازش رفته، این حرف رو زد ولی با سوالی که ازش پرسید، لبخند از رو لبهاش محو شد.
-دخترم کجاست!؟بدون هیچ حرفی فقط بهش خیره شد. میتونست از تو نگاه جیمین بخونه که چقدر از این برخورد، ناراحت شده.
بلافاصله عذر خواست و دست هاش رو برای در آغوش گرفتنش باز کرد.
جیمین هم متقابلا بغلش کرد. دختر درحالی که پشتش رو نوازش میکرد، گفت:
-متاسفم یه لحظه نگران شدم...خبر جیا و تنها اومدنت....بوسهای به موهاش زد و ازش فاصله گرفت، با لبخند صورتش رو بین دست هاش قاب کرد:
-تیلور پیش مادربزرگش و چندتا محافظه!سری تکون داد و وقتی برگشتن دیدن که تهیونگ همچنان به تی وی زل زده و هر شبکهای که میزد، اخبارش رو میشنید!
اینکه فرزند یه ادم سرشناس بود و تونسته بودن تو کشور غریب انقدر معروف بشن، باعث شد که بتونه اخبارش رو همه جا ببینه!
هر چند که جیا اهل اینجا بود و بخاطر چهره خاصش خیلی بین مردم هم معروف بود..
جنی به ارومی کنار گوش جیمین زمزنه کرد:
-نمیدونم چرا غمی که داره رو پنهون میکنه!
ESTÁS LEYENDO
HE SHOULD DIE࿐
Fanficجنی درست همون قسمتی که گفت لمس نکنه رو با سر انگشت هاش لمس کرد. به ثانیه نکشید نفس کشیدنش تغییر کرد، قفسه سینهاش بالا و پایین میشد و تند تند نفس میکشید... چشمهاش رو روی هم گذاشت و لب تر کرد: -چرا اینکار رو میکنی؟ به قدری محکم لبه های وان رو ن...