part12

215 38 24
                                    


تماس جک تو ساعت بی موقعی از صبح اومد.
ویل سریع گوشیش‌رو برداشت، وقتی جواب داد دعا میکرد هانیبال‌رو بیدار نکرده باشه و از تخت بیرون اومد.

میدونست صداش جوری بنظر میومد که انگار تازه بیدار شده اما اهمیت نداد. اون گفت "گراهام هستم" از اتاق بیرون رفت و سریع درو بست.

جک(طلبکارانه) درخواست کرد " ویل من الان این بیرون احتیاجت دارم، یه صحنه دیگه از ریپر گرفتم و احتیاج دارم تو و لکتر بیاین اینجا و بهم بگین چه معنی‌ای داره." ( چرا من انقد از جک بدم میاد؟🤔)
ویل اهی کشید و یک دستش‌رو روی صورتش کشید.
اون گفت " من تو راهم جک، اما جرئت نکن الان به لکتر زنگ بزنی، اون تازه از سفر خونه رسیده و به دوتا چیز احتیاج داره، استراحت و گذروندن زمان با پسرش، من هیچوقت نمیبخشمت اگه بیدارش کنی و برای این از تختش بکشیش بیرون، تا وقتی که زندم دیگه واسه هیچ پرونده‌ای نمیام."

جک واسه دقیقه‌ای ساکت بود.

اون پرسید " ویل، تو هانیبال همدیگر رو میبینین (قرار میزارین)؟"
ویل هوفی کرد، به دیوار کنار درِ اتاق خواب تکیه داد، اون با خودش لبخند زد اما سرش‌رو تکون داد، صادقانه بیشتر از دلخور، سرگرم‌شده بود.

اون پرسید " این مسئله اهمیت داره، جک؟ این به تو ربطی داره که هرکدوم از ما خارج از ساعت کاری چیکار میکنیم؟ من کاملا مطمئنم هردوی ما داریم کار رو برای لطف به تو انجام میدیم، پس مطمئن نیستم تو میخوای با دخالت توی کارمون هرکدوم از مارو ناراحت کنی؟"

جک بار دیگه ساکت بود، و ویل حتی اهمیت نمیداد اگه عصبانی بود، اون سر صبح زنگ زده بود و ویل انرژی و یا کافئین اینکه مودب باشه‌رو نداشت، جک باید یاد بگیره سوالات شخصی‌رو برای خودش نگه داره، یا حداقل زمانی بپرسه که میدونست ویل تو مود خوبیه.

" خیله‌خب، فقط بیا اینجا، واست ادرس‌رو میفرستم."
خط قطع شد، و ویل اه عمیقی کشید، سرش‌رو عقب داد و گذاشت سرش به دیوار برخورد کنه، گوشیش صدا خورد که بهش خبر بده اس‌ام‌اس جک رسیده، و از دیوار جداشد و به ارومی در رو باز کرد.

هانیبال هنوز تو تخت دراز کشیده بود و ویل به خودش اجازه داد به ارومی نفس بکشه، اون شروع کرد از عرض اتاق بگذره تا لباساش‌رو جمع کنه، اما چشمهای هانیبال باز شد و روش متمرکز شد، اونها به نظر میرسیدند توی نور کم به رنگ قرمز میدرخشیدند و ویل تقریبا با این منظره از جا پرید.

صداش بخاطر خواب اروم بود، اون خلاصه کرد." جک دوباره به تخیلاتت نیاز داره."

ویل با موافقت سرش‌رو تکون داد.

ویل جواب داد" این یه قتل ریپر دیگست، متاسفم، به محض اینکه بتونم برمیگردم، اگر هنوز اومدنم مورد قبوله" برای اینکه باید میرفت احساس گناه میکرد وقتی هردوشون آرزو میکردند نمیرفت.

Latrodectus Elegans (persian translation)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang