part19

160 34 3
                                    


همگی اونها باهم داخل اتاق مطالعه نشسته بودند، هانیبال و ویل قهوه مینوشیدند درحالیکه میکو یک لیوان بزرگ از شکلات داغ رو کم کم میخورد.  اتیش داخل شومینه بود، هر کدوم اونها از سرمای ملایمی که به طور مداوم سعی میکرد از طریق پنجره ها از بیرون به داخل بخزه.اگاه بودند، به طور کلی فضای دنجی بود، هر چند اونجا احساس بیگانه‌ای درحال ظهور بود، انگار که همش میتونه تو یک لحظه درهم بشکنه.

ویل پرسید "با جسد چیکار کردی؟"

هانیبال با دوری به ویل نگاه کرد، انگار که میخواست برای این گفت و گو محتاط باشه، اون باید میدونست که این موقعیت ظریفی بود که اونها ناگهان خودشون رو درش پیدا کردند.

هانیبال به ارومی جواب داد "اون پیدا نمیشه، تو بیشتر لازم نیست دربارش نگران باشی."

ویل مسخره کرد و جرعه‌ای طولانی از قهوش نوشید.
" این خنده داره 'درباره مردی که کشتی نگران نباش ،ویل' انتظار داری چیکار کنم؟"

هانیبال اه ارومی کشید.
اعتراف کرد "من تورو خیلی خوب میشناسم که انتظار داشته باشم نگران نباشی، اما فقط میخوام بهت اطمینان بدم لازم نیست، همونطور که تو ازمون محافظت کردی، منم قصد دارم ازت محافظت کنم، چه کار بیشتری میخوای انجام بدم؟"

ویل قهوه‌اش رو روی میز بقل گذاشت و سرش رو توی دستهاش انداخت، اون موهای خودش رو گرفت، و تا نقطه درد، کشید، اون احساس کرد انگار زیر پاش از هم شکافته شده، هرچیزی که یه روزی میدونست اشتباه بود، و هر چیزی که دیده بود معلوم شد فقط یک سراب بوده، اون سایه های زندگی بی نقصی که میخواست رو پراکنده کرد، انگار که همه اونها روی خاک معلق بودند.

ویل احساس کرد درد واقعی توی سینه‌اش درحال رشد کردنه، گفت" پس، تو فقط میخوای که من قبول کنم یک مرد رو کشتم و تو جسدش رو قایم کردی؟ تو فقط میتونی از این بگذری؟ یک مرد مرده، و این بخاطر منه."

هانیبال به سمت ویل خم شد، جوری توی فضای شخصیش اومد که از زمان اتفاق نیومده بود، اون ویل رو طرف خودش کشید و انگشتاش رو با انگشتهای ویل قفل کرد، اون با ملایمت مشت ویل روی موهای خودش رو شل کرد، و یک بوسه نرم بالای سرش گذاشت.

هانیبال به نرمی گفت "رت به عاقبت اعمال احمقانه خودش مرده، احساس بهتری میکردی اگر جسد رو ول میکردم تا توسط یه کوهنورد بیچاره پیدا بشه، تا مقامات رو مستقیما به سمت تو هدایت کنه؟"

ویل لرزید، مطمئن نبود چه احساسی داشت، اما میدونست خیلی ازش (اون احساس) هست.

اون گفت "نمیدونم، حداقل اون موقع، تو شریک جرم نبودی، میتونستم براحتی استراحت کنم، با دونستن اینکه من تنها کسی هستم که قانون‌رو شکونده، در بهترین نتیجه میتونستم به عنوان دفاع از خود دفاعیه بدم، یا به زندان برم، حداقل اون موقع تو بخشی ازش نمیبودی."

Latrodectus Elegans (persian translation)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora