«خودخواه »
این نوشته Diaries، یه نوع خاطره و نامه نویسی که
از زبون هونک جونگ برای سونگهوا نوشته شده :)
کاپل: سونگجونگاین نامه رو وقتی به دستت می رسونم که قراره خوشحال ترین روز زندگیت رو داشته باشی، تمام حس شادیت رو ازت میدزدم و محکومت می کنم به عذاب وجدانی بی پایان.
خیانت اونقدرام واژه ی ناشناخته ای نیست نه؟ انقدر توی دنیا به وفور پیدا میشه که خیانتکارا موجودات نایابی به حساب نمیان مگه نه؟
میدونی وقتی دو نفر دست تو دست هم به شخص سوم پشت می کنن و لحظه های خوشی رو برای هم رقم می زنن، مطمئنن خبر دارند که یه کسی با هر لبخند اون ها شلاقی به قلبش می خوره ولی دلیلی نداره که به اون شخص اهمیت بدن چون اصل آدم بودن میگه همیشه خودت رو الویت قرار بده شادی تو مهم تر از شادی بقیه است حتی اگر به قیمت کشته شدن خوشبختی کسی باشه! خودخوهانه است ولی ما انسان ها با خودخواه بودن زاده میشیم این چیزی که هیچ کس نمی تونه انکارش کنِ!
میدونم شاید موقع خوندن این خط از نوشته ام تویذهنت کلی انسان فداکار نقش ببنده ولی حتی اون هام به خاطر خودخواهیشون ک به این خصوصیت رسیدن باور نمی کنی بزار برات واضحش کنم، فداکاری باعث میشه احساس رضایت از خود و شادی بی حد و مرز بهشون دست بده، پس در اصل برای لذت خودشون که این کار و انجام میدن اگر درست نگاه کنی می فهمی اون ها دارن از خوشحال کردن ادم ها استفاده می کنن تا بتونن در اصل حس خوب رو برای خودشون رقم بزنن هدف واقعی خودشونن نه اون شخص....
البته این نوع خودخواهی رسما مفیده چون یه چیز
دو سر برد و بی ضرره.
بحث من اون نوع خودخواهی های مضر و مخربی که باعث میشه کسی مثل من عاشق انتقام گرفتن از خودش و شخص مقابلش بشه.
من قرار نیست کار های بچگونه ای مثل سیلی زدن یهت یا خش انداختن ماشینت رو امتحان کنم.
من طوری برنامه ی انتقام شیرینم رو برنامه ریزی کردم که تا ابد کام تو رو تلخ کنه این انتقام زهرآلودِ و سمی که به زندگیت تزریق میکنه خارج شدنی نیست.
نمی تونی با ازدواجت از شر من خلاص بشی و امید داشته باشی مثل خودت به چشم رفیق ساده نگاهت کنم.
من قطعا روز مراسمت، قراره این نوشته رو همراه چشم هایی که هرگز رغبت نکردی مستقیم بهشون زل برنی رو به عنوان کادو برات بفرستم.
درست فهمیدی من به زندگیم پایان نمیدم، به زندگی پر از آرامش تو کنار کسی که دستش داری و دوستت داره، پایان میدم.
خب دوست خوبم سونگهوا شاید مجبور باشی تا ابد پرستار نابینایی باشی که وقتی چشم بینا داشت کورکورانه عاشق کسی شد که سهمی توی سرنوشت اون آدم نداشت.
من قرار نبود قسمتم باشه که قسمتی از زندگی تو باشم.
ولی مشکلی نیست برای خودم توی سرنوشتت جا باز کردم دیگه پا ورقی نیستم قراه بشم تیتر زندگیت و همین طور سرمشقی عبرت اموز برای امثالت.
خب نامه ها بهترین مکان برای اعترافن منی که درگیر عشق یک طرفه بودم نمی تونم ادعای این رو داشته باشم که جذب شدنت به شخصی که من نیستم خیانت به حساب میاد درسته؟
فکر کنم تنها فرد خودخواه و خیانتکار این قصه منم.
من می خوام به عشق صادقانه ام خیانت کنم و خودخواهانه عذاب وجدانی رو به تو منتقل کنم که لایقش نیستی.
ولی در عوض دزدیدن قلبم دزدیدن آرامشت چیز زیادی نیست هست؟
من روح و روانم رو به پای این عشق یک طرفه از دست دادم پس از یه دیوونه انتظار عاقلانه کنار اومدن با شکست عشقی رو نداشته باش، فقط تو آیینه نگاه کن تا خیلی راحت مقصر این اتفاق دیوانه وار رو پیدا کنی!
تو با وقاحت تمام پنج سال آزگار فقط مهر رفاقت به رابطهامون کوبیدی، با وجود این که واضح حسم رو برات اشکار می کردم نادیده ام می گرفتی.
پس حالا باید ندیدن هام و گردن بگیری، دنیای مقابل چشم های من بعد از این نامه سیاه میشه روزگار تو هم باید سیاه بشه.
تو از این به بعد به جای تمام روزهایی که من و عشق حقیقیم رو ندیدی ، باید نقش چشم های من رو ایفا کنی و حتی به جای من هم دنیای اطرافم رو ببینی، من مثل گذشته فقط خواستار این که یک بار نگاهت به من بیفته نیستم.
تو باید تا ابد نگاهت روی قدم های من باشه، باید پرستار دائمی این قلب بیمار که عاقبت چشم های خاموش رو به من بخشیده باشی.
تو از این به بعد وی چشم من جا نداری تو موظفی که چشمهای من باشی.
راستی یک روز به این فکر کردم که من تو مستی ازت خواهش کرده بودم به رفاقتمون پایان بدی چون من طاقت رفیق ساده بودن رو ندارم ولی تو خیلی قاطع گفتی که تو با وجود رفیق های زیادی که داری به داشتن کسی مثل من که همه جوره بپرستت نیاز داری و تاب این که بزرگ ترین حامیت رو از دست بدی نداری برای همین ملتمس شدی که انقدر کنارت بمونم تا حس عشقم بهت کشته شه و به رفاقت دائمی باهات مبتلا شم مثل خودت.
اون جا بود که از چشمم افتادی چون تو حتی مست هم نبودی تو فقط خودخواه ترین رفیق دنیا بودی که نمی خواستی معشوقم باشی.
حالا چه حسی داره که بزرگ ترین حامیت حتی نتونه از خودش حمایت کنه ؟
حالا مجبوری عصای دست من بشی من تو رو به زنجیر کشیدم تو برده ی عذاب وجدان میشی و من اربابی که هیچ وقت قرار نیست زندگی لذت بخشی داشته باشه ولی لذت انتقام زنده نگهش میداره.
از طرف بهترین رفیقت هونگ جونگ؛ که نارفیقی کرد و با خودخواهانه ترین روش ممکن تو رو به زنجیر خودش کشید.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Oneshot , imagine,Diaries , scenario
Фанфикتوی این بوک هر چند وقت یه بار Oneshot , imagine,Diaries , scenario با ژانر های متفاوت از کاپل های مختلف آپلود میشه :))) امیدوارم از خوندن ایده هایی که خلق کردم لذت ببرید و نظر بدید... منم سعی می کنم هر داستان رنگ منحصر به فرد خودش و توی این بوک دا...