هوا حسابی ابری بود و ذهن منم ابر های سیاهی از خاطرات تلخ پر کرده بودند هر لحظه ممکن بود صاعقهای تو وجودم رخ بده و تلنگری بشه برای ریزش سیل اشک از چشمهام.
روی سقف وانتش نشسته بودم و میدونستم این آخرین باری که این ماشین بی کلاس اما پر خاطره رو می بینم.
همیشه بهش غر میزدم که اون یه پیرزن درون داره و از نظر جسمی متعلق به این دوره نیست.
ولی مثل این که اون از نظر جسمی متعلق به من نبود.
دستام و روی سرم که از درد رو به انفجار بود گذاشتم و با بغض گفتم:
-نمیشه یه فرصت دیگه به خودمون بدی؟مشخص بود حسابی سردش شده چون پاهاش تو اون شورتک کوتاه یخ زده بودن، خودش رو بغل کرد و با همون چشمایی که عاشقم کرده بود از بریدنش از عشقمون حرف زد:
-باید من و رها کنی این رابطه خیلی وقته تموم شده اما تو به هر چیزی چنگ میزنی که بیشتر این خداحافظی رو عقب بندازی.تو این وضعیت حتی رها بودن موهام کلافم میکرد؛ من نمیخواستم هیچ جوره رها باشم.
این رها شدن از طرف عشقم به اندازهی کافی خردم میکرد، ولی افسار موهام که دستم بود، پس همون طور که دستام مشغولِ بستن موهام بود، نگاه ملتمسانهام رو بهش دوختم و با لحنی که آشکارا غم ازش چکه میکرد نالیدم:
-این بدنی که نقطه به نقطه اش و تو لمس کردی تو نباشی نمیخوام؛ این ذهنی که گوشه به گوشهاش خاطره است ازت، تو نباشی نمیخوام؛ این گوش هایی که صدات براش شده آرامش بخش ترین آهنگ دنیا، تو نباشی نمیخوام؛ این لبایی که معتاد شده به لمست و بوسه میزد بهت و بوسه میزدی بهش، تو نباشی نمیخوام؛ این قلبی که با دیدنت تپیدنش بهم می ریزه و خودش رو حراج کرده برات، تو نباشی نمیخوام؛ این زندگی که برای لحظه به لحظه اش برنامه ریختم که با تو سپری بشه، تو نباشی نمیخوام؛ روز هایی که قراره بی تو شب بشن و شبایی که بی تو صبح بشن ، تو نباشی نمیخوام.با شنیدن حرف هام، صورتش پر از اشک شد،
مشخص بود اون هم دلش راضی به این جدایی نیست پس چرا انقدر پا فشاری داشت برای رفتن؟
این اشک هایی که از چشم های به خون افتاده از گریه اش پایین میریخت، خودش گواه این نبود که هنوز دلش پر میزنه به سمت من؟
وقتی صورت گیج و پر از سوالم رو دید، با لحنی که بی شباهت به زجه زدن نبود گفت:
-داس مرگ خیلی وقته که پیوند بین من و تو رو بریده، به خودت بیا دختر من شراب تلخ مرگ و مزه مزه کردم بزار روحمم مثل جسمم از این دنیا بره، بزار جفتمون از این عذاب خلاص بشیم، دل بکن از من، میدونی که دنیا دل کنده از من و حذفم کرده.
YOU ARE READING
Oneshot , imagine,Diaries , scenario
Fanfictionتوی این بوک هر چند وقت یه بار Oneshot , imagine,Diaries , scenario با ژانر های متفاوت از کاپل های مختلف آپلود میشه :))) امیدوارم از خوندن ایده هایی که خلق کردم لذت ببرید و نظر بدید... منم سعی می کنم هر داستان رنگ منحصر به فرد خودش و توی این بوک دا...