شراب شاتو

278 83 138
                                    

ماساچوست-آمریکا

شوشونی کنار جرالد ایستاده بود و به آرومی چرخش شراب عنابی رنگ رو داخل لیوان نگاه میکرد. هر بار که اون مایع شفاف به دیواره های نازک بلوری برخورد میکرد عطر شیرین انگور سرخ داخل محیط پخش میشد .


در هر صورت جرالد اصالتی فرانسوی داشت بنابراین خیلی هم عجیب نبود که شراب های جنوب بوردو رو ترجیح میداد ولی ذات این شراب که طعمی خاطره انگیز و شیرین داشت با فردی که در حال چشیدن اون بود مایل ها فاصله داشت.


شوشونی که مدتی میشد ایستاده بود بالاخره به خودش جرات داد و روی مبل رو به روی جرالد نشست.

مرد سرخ پوست بخاطر نور آبی رنگ محیط میتونست ببینه که اون چشم های طوسی هاله ی بنفش رنگی به خودش گرفته و موهای سرخ رنگ پسر فرانسوی در تضاد دو رنگ ، هاله ای سیاه و شیطانی رو در اطرافش حائل کرده بود.


با اینهمه چیزی که از جرالد هیولا میساخت تجسم شکست ناپذیر چهره اش نبود چون اون زیبایی فریبننده همون سیب سرخی بود که در چشم انداز سقوط انسان ، ماری شد و به دور پاهای حوا پیچید بلکه چیزی عمیق تر و مخوف تر از اینها درون این سینه ی عضلانی با پوستی سفید دفن شده بود و اون  گوری خالی بود .

سیاهچالی که به راحتی از اون قلبی دزدیده شده و با هیچ چیزی پر نمیشد.


لب های نازک و صورتی جرالد کاملا بسته بودن.  نه لبخندی میزد نه تلاشی برای حرف زدن میکرد همه ی کاری که انجام میداد چرخوندن شراب شاتو داخل لیوانی بود که از اون نمی نوشید.


شوشونی از دوران بسیار قدیم تر با جرالد و چانیول دوست بود . طبع طبیعت نگر سرخ پوست به تضادهای رنگ ها و قومیت ها احترام میگذاشت و تفاوت هاشون رو به عنوان نقطه اشتراک هر سه ی اونها در نظر گرفته بود.

با اینهمه جرالد از همون دوران بچگی نرمال نبود و آسیب های روانی زیادی رو با خودش حمل میکرد برای همین بود که حالا دقیقا مقابل اونها دو زن در حال سکس پرسر و صدایی با همدیگه بودن ولی برادر کوچکتر چانیول حتی تحریک هم نشده بود و شوشونی هم از دیدن همچین صحنه ای شوکه نشده بود.


جرالد طوری به صحنه ی مقابل نگاه میکرد انگار هیچ لذتی داخلش نیست مثل یک روتین که مرتب تکرار میشد و فقط وقتی یه آدم خارج از موضوع متوجه اش میشد به عقلش برای انجام دادنش شک میکرد.


اما شوشونی داخل همین کانال مافیایی بزرگ شده بود قطعا اون پدر خوانده همچین پسری هم تربیت میکرد .

بچه ای که یک روز خودش رو خیس میکرد حالا انقدر بی حس به سکس مقابلش زل زده بود که شوشونی نه بخاطر صحنه ی سکس که به علت اون چشم های بنفش رنگ جهنمی ترس از جنونش پیدا میکرد.


سالها قبل چانیول حس کرده بود چیزی نرمال نیست .

شوشونی بارها به اون گفته بود که باید مراقب باشه چون قطعا رییس از آوردن این بچه قصد جدی و خطرناکی داره اما چان به قدری درگیر مراقبت از پسر فرانسوی بود که حتی به فاصله ی سنی کمشون هم توجه نداشت.

𝑴𝒊𝒏𝒆 𝒐𝒇 𝒘𝒆𝒂𝒍𝒕𝒉Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon