+ اوپا اومد!!!
با به صدا در اومدن صدای زنگ یهری با سرعت خودشو به در رسوند تا اونو برای سوهو باز کنه.
*هعی آروم! الان میوفتی...
کریس غرغر کرد.با باز شدن در سوهو یهری رو بغل کرد
"چه طوری پرنسس؟
+ اوپا امروز دیر اومدی.
" اوع... واقعا؟ معذرت میخوام خیابون یکم شلوغ بود.
یهری دست هاشو دور گردن سوهو حلقه کرد و سرشو روی شونهش جا داد.
تمام این یک هفته به این جور ابراز علاقه های یهری عادت کرده بود. سوهو تک فرزند بود و هیچ وقت لذت داشتن خواهر و یا برادر رو نچشیده بود حالا جوری رفتار میکرد که انگار یهری و یهمین واقعا خواهر برادر خودشن.
* یه ری ما میخوایم درس بخونیم برو توی اتاقت.
+ نه! تو همیشه منو از اوپا جدا میکنی. چرا اون همیشه باید با تو باشه!؟
یهری با تخسی و صدای بلندی که بیشتر شبیه به داد زدن بود گفت.
کریس ولی بی تفاوت فقط اونو از سوهو جدا کرد و در مقابل دست وپا زدن و داد و بیداد کردنش اونو توی اتاق برد و بعد از تهدید کردنش درمورد نخریدن عروسک مورد علاقش توی روز تولدش از اتاق خارج شد.
سوهو میخندید
* واقعا این شرایط خنده داره؟"خب برای من اره....انگار یهری تنها کسیه که حریفته!
* حریف؟! اشتباه میکنی... کسی که حریف منه تویی نه یه ری.
با تعجب ابروهاشو بالا داد
"من؟* اره... میتونم یهری رو تهدید کنم ولی واقعا نمیدونم تورو باید با چی آروم نگه دارم.
"یاااااا..... منکه انقدر اروم و بی دردسر شدم.
کریس خندید
*خیلی خب.... امروز نمرات امتحان قبلی اعلام شد. نشونم بده.
سوهو دستو به سمت کیفش برد و درحالی که نگاه موذیانه ای به کریی می انداخت و پوزخند از لبش کنار نمیرفت برگه رو روی میز گذاشت ولی همچنان دستش مانع از دیدین نمره توسط کریس میشد
* بزار ببینم.
" دارم مراعات میکنم تا شوکه نشی!
خندید
* پس بزار شوکه بشم.سوهو دستشو سریع از روی برگه کشید.
ابرو های کریس با دیدن نمره بالا رفت
* واقعا شوکه کننده بود!سوهو خندید
"دیدی گفتم! لذت ببر از اینکه شاگردت انقدر باهوشه.
سرشو تکون داد.
* افرین!"همین؟!
*پس چی؟"باید بیشتر تشویقم کنی تا انگیزه داشته باشم!!!
YOU ARE READING
Us?
Fanfiction☀︎︎کاپل: کریسهو ☀︎︎ژانر:مدرسه ای،برشی از زندگی، عاشقانه ☀︎︎نویسنده: leucanthemum ☀︎︎روز آپ: _ ☀︎︎وضعیت: پایان یافته(۵/آذر/۱۴۰۱)