با به صدا در اومدن زنگ پایان استراحت هر دو وحشت زده از جا پریدن.
کمی به وضعیت خودشون نگاه کردن و همزمان زیر خنده زدن.
" خدای من.... باید قیافتو میدیدی!
جونمیون با صدای بلند درحالی که میخندید گفت و از روی پای کریس بلند شد
کریس درحالی که می ایستاد گفت
* پس خودتو چی میگی.... مثل توله گربه هایی بودی که حین خرابکاری مچشونو گرفتن.
از زیر راه پله بیرون اومدن.
مکثی کرد و گفت
" نمیخوای چیزی بگی؟
* من؟ مثلا چی؟
جونمیون ابرویی بالا انداخت.
" مثلا به خاطر کلاس پر باری که برات گذاشتم ازم تشکر کنی!
کریس خندید و درحالی که به اطراف سرک میکشید قدمی به جونمیون نزدیک شد و کنار گوشش زمزمه کرد* ممنون استاد! نمیتونی تصور کنی چقدر نکته مفید یاد گرفتم.
بوسه ای روی لاله گوش جونمیون زد و خیلی سریع قبل از اینکه کسی اونارو ببینه ازش فاصله گرفت.جونمیون از این کار کریس حسابی خوشش اومده بود. هرچند کریس بی تجربه و ساده به نظر میرسید ولی تلاشش برای لاس زدن بی نظیر بود!
" بهتره بری... اگه دانش آموز نمونه به کلاسش دیر برسه چی میشه؟!
جلو تر از کریس به سمت راه پله ها رفت به سرعت پله هارو بالا رفت و وقتی به پاگرد اول رسید از نرده ها به طرف پایین خم شد
" هعی.... کریس...
کریس که هنوز روی همون جای قبلی ایستاده بود سرشو بالا گرفت"بعد از سرکار میبینمت!
و بدون حرف دیگه ای رفت.خندید... پس رابطه داشتن انقدر لذت بخش بود؟ حتی کوچکترین حرکتی که جونمیون انجام میداد باعث میشد کریس حس کنه وجودش پر از خوشحالی و عشق شده.
درحالی که کرواتشو که به خاطر کشیده شدن توی دست های جونمیون حسابی چروک شده بود مرتب میکرد به سمت کلاسش قدم بر میداشت.
با شنیدن مکالمه ای که بین چند تا بچه های مدرسه بود ناخودآگاه گوشاش تیز شد.
£ واقعا خیلی عجیب بود... منظورم اینکه کی فکرشو میکرد اونا پسر و مادر باشن؟!
_ درسته... منم شوکه شدم. به هرحال، اونا هر دو مثل ملکه و پادشاه رفتار میکنن.
€ کیم جونمیون قطعا یه مهره شانس توی زندگیش داره! پدرش که رئیس کمپانی سرگرمیه و مادرش هم که بائه یوجی باشه... دیگه چی از دنیا میخواد.
با شنیدن اسم جونمیون متوقف شد.
نمیدونست چرا ولی اصلا از این مکالمه و چیزایی که شنیده بود خوشش نمیومد.
جلو رفت و با لبخند گفت
* درمورد چی حرف میزدید؟دانش آموزایی که همگی سال سوم بودن محترم تر ایستادن
پسر جلو اومد€سونبه.... تو میدونستی کیم جونمیون پسر بائه یوجی ه؟
* خب.... مگه اهمیتی داره؟همگی از روی نارضایتی اعتراض کردن
YOU ARE READING
Us?
Fanfiction☀︎︎کاپل: کریسهو ☀︎︎ژانر:مدرسه ای،برشی از زندگی، عاشقانه ☀︎︎نویسنده: leucanthemum ☀︎︎روز آپ: _ ☀︎︎وضعیت: پایان یافته(۵/آذر/۱۴۰۱)