+ واقعا قراره بیخیال مسابقه بشی؟قوطی ابجو رو از روی میز برداشت و درحالی درشو باز میگرد گفت
" راه دیگه ای ندارم. اینسری مستر کیم شمشیرو گذاشته روی گلوم.
+ حیف شد. مطمئن بودن این مسابقه رو خودت میبری.
" دلم برای عروسکم تنگ شده!
قلوپی از ابجو خورد+ قراره این وضعیت تا کی ادامه داشته باشه؟
"احتمالا تا اخر ترم؟
+ شت. نمیتونی خودتو به کورس جنگلی برسونی؟ اخه چرا بابات یهو قاطی کرده؟
" دوباره همون حرف های همیشگی. میخواد منو بفرسته خارج و انگاری نمره هام زیادی داغونه.
با خندهگفت.+ یا.. نخند. من قرار بود کلی روت شرط بندی کنم.
" بیخیال هیونگ. بهت گفتم از این چیزا خوشم نمیاد.
+اخه تو چی میفهمی بچه.
لوهان بلند شد و به سمت یخچال رفت.
+میدونی چقدر پول پارو میکردیم؟ تو تازه کاری و به جز موتور سوار های محلی کسی تورو نمیشناسه. اینجوری شانس بردمون خیلی بشتر بود.
" فعلا کلی دردسر دارم که باید باهاشون سر و کله برنم.
+برو پیش مامانت. توی این وضعیت بهترین کاره.
جونمیون خندید
"چی شد که همیچین پیشنهاد مضخرفی دادی؟لوهان کنار جونمیون نشست. سیگارشو روشن کرد و بعد از اولین پوک به سمت جونمیون گرقت.
+ خاتواده تو خیلی عجیبن.
" بیشتر تفرت انگیزن تا عحیب. اگه مجبور نبودم از دست هر دو فرار مسکردم.
سیگار رو رد کرد+ هنوز با همون سلبرتی میگرده؟
جونمیون پوزخندی زد.
"سلبریتی به یه ورم. یارو فقط چند تا تبلیغ درجه ۴ بازی کرده. نمیدونم چرا نمیفهمه فقط برای شهرت و پول بهش چسبیده.
+ اگه توهم به جای موندن با بابات ،اونو انتخاب میکردی شاید الان اینجا نبودی.
" حاضرم بی خانمان بشم.
+ خیلی خب بابا. راستی امروز اون پسره اومده بود.
"کدوم؟!
+ همون که تو مسابقه ماه پیش باهاش خوابیدی.
" همون که کینک داشت؟
جونمیون با قیافه چندشی که به خودش گفته بود گفت
+ اره همون. دنبالت میگشت.
" هیونگ! بگو که دست به سرش کردی.
لوهان خندید
+ بد حور سمجه. بار اول نبود که دنبالت میگشت.
![](https://img.wattpad.com/cover/305902350-288-k374502.jpg)
YOU ARE READING
Us?
Fanfiction☀︎︎کاپل: کریسهو ☀︎︎ژانر:مدرسه ای،برشی از زندگی، عاشقانه ☀︎︎نویسنده: leucanthemum ☀︎︎روز آپ: _ ☀︎︎وضعیت: پایان یافته(۵/آذر/۱۴۰۱)