ং 24 ೈ𓂃Pain 1✧࿐

811 287 30
                                    

̷a̷̷c̷̷c̷̷e̷̷p̷̷t̷̷a̷̷n̷̷c̷̷e̷ ̷i̷̷s̷ ̷t̷̷h̷̷e̷ ̷o̷̷n̷̷l̷̷y̷ ̷w̷̷a̷̷y̷ ̷t̷̷o̷ ̷r̷̷e̷̷l̷̷i̷̷e̷̷v̷̷e̷ ̷p̷̷a̷̷i̷̷n̷.

پذیرش تنها راه تسکین دردهاست.

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═──═इई 🍃🌼🍃ईइ═─

هیچ‌چیز...هیچ‌وقت برای هیچ‌کس اونطوری که می‌خواد پیش نمی‌ره. شاید کمی اغراق‌آمیز بود اما الان برای شرایط پیش اومده کاملا مناسب بود. بهتر از این جمله چیزی به ذهنش نمی‌رسید و حتی دوست داشت این جمله رو فریاد بزنه. نگاهش مات و مبهوت به صفحه‌ی کامپیوتر بود و نمی‌تونست واقعی بودن این اطلاعات رو باور کنه روزی که از موقیعت گیش اومده استفاده کرده بود و پاش رو داخل بهش بایگانی گذاشته بود، اصلا توقع نداشت که حالا به همچین نتایجی برسه. اون فقط می‌خواست مدارک مربوط به پسر وزیر دادگستری رو پیدا کنه تا شاید بتونه بالاخره گیرش بندازه اما حالا همه چیز درباره‌ی اون مرد یعنی کریس وو داشت و هیچ‌چیز نداشت! اما باید چی کار می‌کرد؟ سکوت می‌کرد یا به کارش ادامه می‌داد؟ یه پرونده‌ی جدید و احتمالا متمهم‌های بزرگ؟ یا فقط باید بخاطر دوری از دردسر چشم‌هاش رو روی همه چیز می‌بست!؟ انقدر پای آدم‌های مختلفی گیر بود که هیچ‌جوره نمی‌شد جمعش کرد!

در لب‌تاپ رو بست و چنگی به موهاش زد. خواست از جاش بلند بشه که در اتاق باز شد و سهون توی چارچوب در ایستاد. آخرین کسی که لوهان می‌خواست توی این شرایط ببینه، سهون بود. بعد از حرف‌هایی که بکهیون زده بود و اطلاعاتی که معلوم نبود چطور به دستش رسیده اون هم از زمین و زمان واقعا نمی‌خواست با سهون حرف بزنه.

تصمیمش این بود که با دردش روبه‌رو بشه. یعنی باید بهش می‌گفته می‌خواد رابطه‌شون علنی بشه؟ لبخندی زد و سعی کرد فعلا عادی برخورد کنه اما با دیدن چشم‌های سرخ سهون فهمید که چیزی درست نیست. یعنی وقتش بود که دست از خودگذشتگی برداره و بند این کوتاه اومدن‌های رو باز کنه تا سهون بره و اگه علت بقای رابطه‌شون چیزی جز فداکاری‌های لوهان هست بمونه؟ براش آماده بود؟

سهون بی‌خبر از درگیری‌های لوهان، نگاه خشمگینش رو به بتا دوخت و مشت‌هاش رو محکم‌تر کرد. خشم و عصبانیت تمام رگ‌هاش رو پر کرده بود و دلش می‌خواست که فریاد بزنه. باورش نمی‌شد که همچین اتفاقی افتاده. یعنی به این زودی همه چیز بین خودش و لوهان تموم شده بود؟ روزی رو به یاد می‌آورد که حاضر شد بی‌توجه به همه چیز با لوهان وارد رابطه بشه و حالا...باید باز هم به همه چیز بی‌توجهی می‌کرد؟ چشم‌های سیاهش رو به چشم‌های روشن لوهان دوخت و با خشم حرفش رو زد:" چرا لوهان؟ چی باعث شد که این کار رو کنی؟ اصلا می‌دونی چه حالی داشتم وقتی فهمیدم تو دست امگات رو گرفتی و به همه معرفیش کردی؟ چطور انقدر راحت و علنی بهم خیانت کردی؟ باورم نمیشه تو و بکهیون این کار رو با من کرده باشید! بکهیون انقدر هرزه بود که بین این همه آدم اومد سراغ تو؟؟...نمی‌شد حداقل باهام بهم بزنی؟ حتما باید کاری می‌کردی از زبون همه بشنوم که باید جدا بشیم!"

The Silent Court of Perfumes (Completed)Where stories live. Discover now