part 11

522 109 0
                                    

"مرداب خاطرات"

منتظر جلوی درب مطب دکتر متخصص ریه نشسته بودیم و من نگاهم قفل بود به دست های گره خوردم،بالاخره سکوت بینمون رو شکستم و همزمان نگاهم رو به صورت نامجون هیونگ دادم.

_متاسفم
_بابت کدومشون؟
_همشون؟
_تاسف به درد نمی خوره تغییر مهم تره

با صدا شدن اسمم صحبتمون به اتمام رسید و وارد اتاقک کوچیک شدیم تا دکتر معاینم کنه.
_خب مشکل چیه؟
قبل از اینکه من حرفی بزنم نامجون هیونگ ریسمان صحبت رو با دوتا دستش چسبید و لب باز کرد.
_سرفه های خشک و همراه با خون،قبلا هم بخاطر ریه اش یبار بستری شده که دلیلش عفونت بود

لب هام رو روی هم فشردم و سعی کردم تا خاطرات سیاه و به عقب برونم اما همیشه و همیشه خاطره ها مثل مرداب من و داخل می کشیدن و اجازه نمیدادن نفس بکشم.

"_پسره ی احمق بی خاصیت،معلما چی توی تو دیدن انقدر مورد علاقشونی ها؟نظرت چیه یه مدتی رو همینجا بمونی تا یکم ادب شی و کمتر خودشیرین بازی دراری؟
اتاقکی که طبقه ی منفی یک مدرسه قرار داشت و خیلی کم پیش میومد کسی سمتش بیاد.

نمور،تاریک،ترسناک و سرد و پر از تار های عنکبوت،جایی که اینبار برای کتک زدنش انتخاب کرده بودن باعث شد لرزی کنه و حرف های پسر رو نشنوه اما کلمه اینجا بمونی توی سرش به حالت فریاد هربار بلند تر از قبل تکرار می شد و باعث شد با چشم های گشاد شده ناله ای کنه.

_لطفا...اینجا...ترسناکه...من...من...میترسم...اینجا نه..اینجا نه
اما اون ها بدون توجه به ناله های بی جونش دقیقا تا دو روز بعد که هیونگ هاش پیداش کردن تو همون اتاقک لعنتی نگهش داشتن"

با ضربه ی آرومی که روی شونم خورد بالاخره از مرداب به واقعیت پرت شدم و نگاهم رو به نانجون هیونگ دادم.
_پاشو بریم
سرم رو تکون دادم و همراهش حرکت کردم و در آخر احترام کوتاهی به دکتر جوان که گنگ نگاهم می کرد گذاشتم.
_چی شد؟
_گفت باید اول سی تی اسکن بگیرن و بعد صحبت کنه،امکان داره مشکل جدی باشه یا باز هم عفونت کرده باشه

سرم رو تکون دادم و همراه هیونگ به بخشی که دکتر گفته بود میتونیم سی تی اسکن کنیم رفتیم.
بعد سی تی اسکن وقتی از اتاق بیرون اومدم هیونگ داشت با تلفن حرف میزد.
_نه نیازی نیست بیای
_لطفا توی خونه بمونید تا ما بیایم،یه سی تی اسکن سادست زود میایم

تماس با خداحافظی کلافه و کوتاه هیونگ به اتمام رسید و ما بعد گرفتن سی تی اسکنی که بخاطر فوری بودنش زود حاضر شده بود دوباره به اتاق دکتر برگشتیم.

دکتر نفسش رو به بیرون فوت کرد و سمت من چرخید.
_چند سالته؟
_پونزده
_پس هنوز راهنمایی
_نه دبیرستان
دکتر ابروهاش رو بالا انداخت و با نگاهی که کلمات توشون ناخوانا بودن نگاهش رو به هیونگ داد.
_فوری میگم،سخته بخوام لفتش بدم و منتظرتون بزارم،جواب من سرطان ریه است،سرطان ریه سلول های غیر کوچک* اما خوشبختانه بنظر خوش خیم میاد

نفس هیونگ بند رفت و به صورت منقطع بیرونشون داد،به من نگاه کرد و با دیدن صورت من که با خونسردی تمام داشتم نگاهشون می کردم تک خندی زد.
_می دونستی؟
_بخاطر همین برگشتم

*سرطان ریه را بر اساس شکل سلول‌ها زیر میکروسکوپ، به دو دسته‌ کلی تقسیم می‌کنند:

سرطان ریه‌ی سلول کوچک

سرطان ریه‌ی سلول غیرکوچک (non small cell)

۸۵ درصد سرطان‌های ریه از نوع سلول غیرکوچک هستند. این نوع سرطان ریه معمولاً به ریه محدود می‌شود و بیرون از قفسه سینه پخش نمی‌شود. درمان این نوع سرطان در بسیاری از مواقع با جراحی و بیرون آوردن توده انجام می‌شود.*

Tacenda | S1🫐Where stories live. Discover now