"مرداب خاطرات"
منتظر جلوی درب مطب دکتر متخصص ریه نشسته بودیم و من نگاهم قفل بود به دست های گره خوردم،بالاخره سکوت بینمون رو شکستم و همزمان نگاهم رو به صورت نامجون هیونگ دادم.
_متاسفم
_بابت کدومشون؟
_همشون؟
_تاسف به درد نمی خوره تغییر مهم ترهبا صدا شدن اسمم صحبتمون به اتمام رسید و وارد اتاقک کوچیک شدیم تا دکتر معاینم کنه.
_خب مشکل چیه؟
قبل از اینکه من حرفی بزنم نامجون هیونگ ریسمان صحبت رو با دوتا دستش چسبید و لب باز کرد.
_سرفه های خشک و همراه با خون،قبلا هم بخاطر ریه اش یبار بستری شده که دلیلش عفونت بودلب هام رو روی هم فشردم و سعی کردم تا خاطرات سیاه و به عقب برونم اما همیشه و همیشه خاطره ها مثل مرداب من و داخل می کشیدن و اجازه نمیدادن نفس بکشم.
"_پسره ی احمق بی خاصیت،معلما چی توی تو دیدن انقدر مورد علاقشونی ها؟نظرت چیه یه مدتی رو همینجا بمونی تا یکم ادب شی و کمتر خودشیرین بازی دراری؟
اتاقکی که طبقه ی منفی یک مدرسه قرار داشت و خیلی کم پیش میومد کسی سمتش بیاد.نمور،تاریک،ترسناک و سرد و پر از تار های عنکبوت،جایی که اینبار برای کتک زدنش انتخاب کرده بودن باعث شد لرزی کنه و حرف های پسر رو نشنوه اما کلمه اینجا بمونی توی سرش به حالت فریاد هربار بلند تر از قبل تکرار می شد و باعث شد با چشم های گشاد شده ناله ای کنه.
_لطفا...اینجا...ترسناکه...من...من...میترسم...اینجا نه..اینجا نه
اما اون ها بدون توجه به ناله های بی جونش دقیقا تا دو روز بعد که هیونگ هاش پیداش کردن تو همون اتاقک لعنتی نگهش داشتن"با ضربه ی آرومی که روی شونم خورد بالاخره از مرداب به واقعیت پرت شدم و نگاهم رو به نانجون هیونگ دادم.
_پاشو بریم
سرم رو تکون دادم و همراهش حرکت کردم و در آخر احترام کوتاهی به دکتر جوان که گنگ نگاهم می کرد گذاشتم.
_چی شد؟
_گفت باید اول سی تی اسکن بگیرن و بعد صحبت کنه،امکان داره مشکل جدی باشه یا باز هم عفونت کرده باشهسرم رو تکون دادم و همراه هیونگ به بخشی که دکتر گفته بود میتونیم سی تی اسکن کنیم رفتیم.
بعد سی تی اسکن وقتی از اتاق بیرون اومدم هیونگ داشت با تلفن حرف میزد.
_نه نیازی نیست بیای
_لطفا توی خونه بمونید تا ما بیایم،یه سی تی اسکن سادست زود میایمتماس با خداحافظی کلافه و کوتاه هیونگ به اتمام رسید و ما بعد گرفتن سی تی اسکنی که بخاطر فوری بودنش زود حاضر شده بود دوباره به اتاق دکتر برگشتیم.
دکتر نفسش رو به بیرون فوت کرد و سمت من چرخید.
_چند سالته؟
_پونزده
_پس هنوز راهنمایی
_نه دبیرستان
دکتر ابروهاش رو بالا انداخت و با نگاهی که کلمات توشون ناخوانا بودن نگاهش رو به هیونگ داد.
_فوری میگم،سخته بخوام لفتش بدم و منتظرتون بزارم،جواب من سرطان ریه است،سرطان ریه سلول های غیر کوچک* اما خوشبختانه بنظر خوش خیم میادنفس هیونگ بند رفت و به صورت منقطع بیرونشون داد،به من نگاه کرد و با دیدن صورت من که با خونسردی تمام داشتم نگاهشون می کردم تک خندی زد.
_می دونستی؟
_بخاطر همین برگشتم*سرطان ریه را بر اساس شکل سلولها زیر میکروسکوپ، به دو دسته کلی تقسیم میکنند:
سرطان ریهی سلول کوچک
سرطان ریهی سلول غیرکوچک (non small cell)
۸۵ درصد سرطانهای ریه از نوع سلول غیرکوچک هستند. این نوع سرطان ریه معمولاً به ریه محدود میشود و بیرون از قفسه سینه پخش نمیشود. درمان این نوع سرطان در بسیاری از مواقع با جراحی و بیرون آوردن توده انجام میشود.*
YOU ARE READING
Tacenda | S1🫐
Romancecouple:Vkook/Kookv genre:romance,daily,diary up:full S2:komorebi "_سلام بلوبری _س-لام"