part 26

318 58 12
                                    

"موهای فر"

تهیونگ چرخی بخاطر غرغرهای کوک به چشم هاش داد و دوباره پسر رو که جلوی آینه بغ کرده بود و نگاه‌کرد.
_نگاه کن موهامو؟گفتم نمی خوام اصلا هی گفتید نه!
کوک دستی به موهاش کشید و با لب هایی که اسیر دندوناش شده بود به تارهای بین دستاش نگاه کرد.
تهیونگ نگاه خسته و ناراحتش رو به کوک داد و با باز کردن دستاش پسر کوچیکتر و صدا زد.
_کوکی؟

کوک با دیدین دست های باز تهیونگ اول چشم غره ای به پسر رفت و بعد روی تخت کنار تهیونگ و دقیقا جایی بین قلب و گردن پسر خودشو جا کرد.
_همیشه همینجوری خرم میکنی،تو موهات فر و خوشگله،تا روی چشمات میاد و خوشگل ترت میکنه پس نمی فهمی من چی میگم
تهیونگ لب گزید و اشک های که با نیزه به مردمک چشمش حمله میکردن رو عقب فرستاد،با نفس های عمیق و آروم کوک نگاهش رو به ساعت داد و آروم پسر کوچیکتر رو روی تخت نرم و گرم جا داد و با برداشتن سویشرت مشکی رنگش از اتاق بیرون زد.

خانم کیم با دیدینش ابروهاش رو با تعجب بالا فرستاد.
_کجا؟
_زود میام
خانم کیم سرش و تکون داد و به ادامه میوه خوردنش رسید.

نیم ساعت بعد تهیونگ خودش و جلوی آرایشگاه پیدا کرد،نفس رو حبس کرد و با شدت بیرون فرستاد و سریع داخل رفت.
_بفرمایید
_می خواستم موهامو بزنم
_بزنید؟
_درواقع میخوام کچل کنم
_حیف این موها نیست؟
_نه

کوک دستی به چشم هاش کشید و سعی کرد بدنی که هر روز خسته تر میشد رو بلند کنه،در اتاق با صدای ضعیفی باز شد،کوک با چشم های نیم باز سمت تهیونگ برگشت و با دیدن پسر که لبخند مکعبیش روی صورتش بود اونم بدون موهای فرش اخمی کرد ولی قطره های اشک از صورتش تند تند پایین ریختن.

_________________________________________

"سلام،چطور مطورین؟
خب این از افتر استوری و باید بگم بازم افتر استوری داریم!
ووت و کامنت یادتون نره
بوس و ماچ🦭🧁"

Tacenda | S1🫐Where stories live. Discover now