part 20

354 77 1
                                    

"دوست پسر"

چشم غره ای به آیریکی که هی با ابروهاش به کوک اشاره می کرد و بعدش لب هاش رو غنچه می کرد رفتم و کوک که روی صندلی لش کرده بود و با بیخیالی به بچه های توی پارک نگاه می کرد و زیر نظر گرفتم.

آیریک خودش رو نزدیکم کرد و در گوشم پچ زد:
_پس بالاخره قراره یه حرکتی کنی؟!
_نه
_چرا؟
_اون پسر داییمه آیری
_حالا حالا مگه چیه؟
_نمی خوام یه بارم بخاطر این مسئله با دایی به مشکل بخوره
_نمی خوره
_چرا؟
_چون مشخصه دوست داره،ندیدی می خواست با نگاهش بکشتم؟در صورتی که من اولین فن بوی شیپتونم؟

چرخی به چشم هام دادم،هلش دادم و نگاهم رو سمت کوک چرخوندم که با اخم داشت نگاهمون میکرد دادم...اوکی اون الان خیلی بد داره نگاه میکنه و آره واقعا مشخصه می خواد آیریک و بکشه.

کوک دیگه طاقت نیاورد و از سرجاش بلند شد و کلافه نگاهش رو به چشم هام دوخت.
_بریم؟
_بریم
آیریک زودتر از من بلند شد و با کوک دست داد.
_بعدا میبینمت پسردایی تهیونگ
_خداحافظ دوست تهیونگ

لبخند مسخره ای زدم و از هم جداشون کردم،جوری که هردو داشتن دست هم رو میفشردن و دست هاشون سفید شده بود به نظر خطرناک می رسید.

با شدن از آیریک،کوک دیگه حرف نزد و اصلا تمام مدت زیاد حرف نزده بود پس حتما ناراحت بود.
_تو هَمی!
_می تونستی بگی می خوای دوست پسرت و ببینی تا من نیام و راحت باشین
کوک تیکه انداخت و من بخاطر لحن سردش و دریاچه ی یخی که دوباره توی چشم هاش جا خوش کرده بود اخمی کردم.

_منظورت چیه کوک؟
_خوب منظورم و متوجه شدی هیونگ
_آیریک فقط یه دوسته!
کوک خنده ی عصبی کرد و با زبونش فشاری به دیواره های لپش آورد و در نهایت ابروهاش رو بالا انداخت:
_اوه واقعا؟بنظر که اینطور نمی یومد!چند وقته که باهمین؟سکسم داشتین نه؟من نبودم احتمالا....
اجازه ندادم بیشتر پیش بره و دستم رو محکم روی گونه های سفیدش فرود آوردم.
_واقعا که

بدون اینکه نگاهی بهش بندازم سمت خونه راه افتادم و چیزی که بیشتر اعصابم رو خورد کرد این بود که کوک نه جلو اومد که عذر خواهی کنه و نه حتی پشتم اومد؛راهش رو جدا کرد و رفت.

Tacenda | S1🫐Where stories live. Discover now