part 21

345 79 0
                                    

"فرار"

با خشم پاهام رو روی زمین می کوبوندم و فقط کافی بود یه سنگ بخت برگشته جلوی راهم پیدا بشه تا با لگد تا یک متری بره و روی زمین غل بخوره.چرا اون حرف و زدم؟من که دیدم تهیونگ تا قبل از به یاد آوردن چقدر خجالتی و تنها بنظر می رسید.

من که می دونستم جیمین چقدر زور زده بود تا تهیونگ باهاش دوست بشه پس چرا اون حرفارو زدم؟
عصبی موهام و کشیدم و خسته از راه رفتن طولانی و خس خس ریه های بی جنبم روی جدول نشستم و خیره شدم به دست های گره کردم.

با شنیدن صدای آشنایی سرم رو بالا آوردم و با دیدن هوبی هیونگ لبخند خسته ای زدم.
_هیونگ
_چی شده چرا شبیه بسچاره ها و بی خانمانا شدی!
_گند زدم...

_خاک تو سرت احمق
اخم ریزی بخاطر ضربه ای که پس گردنم خورد زدم و آه کشیدم.
_گفتی اگه بگم کاری باهام نداری نه اینکه بزنیم
_ساکت شو،احمق واقعا با چه فکری؟
_من فقط عصبی بودم
_اوه حدس بزن!الان منم عصبیم،بهت بگم که سکس داشتی؟اونم وقتی تمام وقتی که در حال فرار بودی داشتی خودتو سرزنش می کردی
_متاسفم
_باید از یکی دیگه عذر خواهی کنی

هومی کشیدم و با همدیگه بالاخره از کنار خیابون دل کندیم و سمت خونه حرکت کردیم.
_می خوای بگی حتی بعد زدن اون حرفا نرفتی دنبالش؟
با شرمندگی لب باز کردم:
_نه
_عادت کردی به فرار کردن جئون
_چیکار کنم هیونگ،فکر کردی خودم خوشم میاد همیشه فرار میکنم؟نه واقعا نه اما گاهی کاری از دستم برنمیاد

هوسوک سرش رو تکون دادن و با دستش نوازشم کرد:
_میدونی هرکسی یه تایمایی رو به فرار اختصاص میده اما تو داری همه ی اتفاقات زندگیت و با فرار حل میکنی،سعی کن ترک کنی این عادتو
سرم رو برای تایید تکون دادم و لبخندی به هیونگ زدم.
_اگه نبودی بازم فرار می کردم

_همین الانشم فرار کردی بچه فقط دارم کمکت میکنم بجای فرار برگردی!

Tacenda | S1🫐Where stories live. Discover now