پارت۶

51 9 4
                                    

به مرد روبه روم که بشدت درگیر فکرکردن بود نزدیک شدم پرونده تو دستمو جابه جا کردم

_ قربان بامن کاری داشتید؟

بدون نگاهی

_ بادکتر حرف زدم

تو سکوت منتظر ادامه حرفش شدم جرعه ای از قهوه روبه روشو خورد ودرحالی که به فنجون تودستش نگاه می‌کرد

_ نمیدونم چکار کنم از طرفی اوضاع لیا از طرفی اوضاع وخیم این پرونده آخر از طرفی حس پدری از طرفی چطور میخام جواب اشکای اون دختر بی گناهو بدم

فنجونو رو میز گذاشت و دستی به پیشونیش کشید

_ من میدونم چکار کنید

سرشو به سمتم برگردوندم

_ شما نیاز به کسی دارید که همراهتون باشه یک دستیار جدید که به عنوان مشاورم باهاتون کار کنه

آبرویی بالا انداخت

_ داری شوخی میکنی
_اتفاقا کاملا جدیم

و پرونده دستمو رو به روش قرار دادم
با شک پرونده رو برداشت وبازش کرد با هر ورقه زدن اخماش بیشتر تو هم میرفت

_ این یکی از همون پرونده های جدیدتون که حل کردنش یجورایی سخته میدونم خوشتون نمیاد کسی به پرونده هاتون دست بزنه امامن اینبار تخطی کردمو این پرونده رو قرض گرفتم

پرونده تو دستشو بست رو به من چند بار تکونش داد

_ کی این پرونده رو حل کرده؟

_ همون کسی که میخام بهتون معرفی کنم کسی که تو این حوضه خیلی بااستعداده جوری که تو نیم روز این پرونده رو حل کرد

بااتمام حرفم ابرویی بالا انداخت

_ میخام ببینمش نباید همچین شخص بااستعدادی از دستمون در بره فورا استخدامش کن
_ نگران نباشید قبلا انجام شده اما یک شرط دارم
_ چی
_ شما نباید هیچ حق دخالتی تو اخراج و تنبیهش داشته باشید من مسعول اونم وهر سمتی بخام میتونم بهش بدم

به مبلش تکیه داد و بعد کمی مکث

_ مشکلی نیست

_ خوبه فردا به دیدنتون میاد امیدوارم سوپرایز خوبی باشه

روز بعد......

تقه ای به در خورد

درحالی که رو پرونده روبه روم خم شده مشغول خوندن بودم

_ بیا تو

در باز و خانم چا وارد شد

_ قربان دستیاری که گفتم اینجان

با اشتیاق سرمو بلند کردم

_ خوبه بفرستش داخل
_ چشم

وبه بیرون اتاق نگاه کرد

قضاوت شیطان Where stories live. Discover now