۱۵

59 13 4
                                    

یک دستم تفنگ بود و دست دیگم دستبند طرف دستاشو رو به روش قرار داد اومدم دستبند بزنم اما متوجه چاقو تواستینش نشدم باداد گائونا حواسمو جمع کردم

_مواظب باش

که یهو دست راستش به سمت گردنم اومد با دست چپ که دستبند داشتم جلوشو گرفتم شاید وکیل بودم اما هنر های رزمی و تیراندازی یکی از معدود هنر های من بودن،انگار انتضار این ضد حمله رونداشت اما سریع به خودش ا‌ومد و به زیر اسلحه زدو هلم داد براثر ضربه اسلحه ازدستم افتاد که رو هوا گرفتشو به سمتمون نشونه گرفت سریع ناخودآگاه برگشتم وگائون و تو بغلم گرفتم که یهو نمیدونم از کجا گائون همچین نیرویی به دست آوردو منو چرخوند وجامونو برعکس کرد و صدای تیر،
پلکی زدم دوباره دوباره لرزش بدنشو حس کردم دستام غیرارادی بغلش کرد حس کردم دستای محکمش ازدورم شل شد وکنارم افتاد بدنش سنگین شد برای نگه داشتنش رو زمین زانو زدمو تو آغوشم گرفتمش چشماش هنوز باز بود لباش تکون میخورد اما چیزی نمیشنیدم شوکه بودم که یهو سوزشی توگوشم حس کردم به فرد روبه روم نگاهی انداختم وی یینگ دوست گائون بود تو دستش اسلحه بود
یقمو گرفتو تکون داد

_ به خودت بیا من نمیتونم مراقب گائون باشم باید برم ضارب بگیرم زخمیش کردم اما فرار کرد پلیس ساختمون و محاصره کرده امبولانسم الان میرسه حواست به گائون باشه اون حالش خوبه تیر به شونش خورده

منتظر جواب من نشد و سریع ازم دور شد حالا میتونستم صدای آژیر پلیسا بشنوم و رنگ قرمز آبی ببینم

_گاعونا

به فرد توبغلم نگاهی انداختم ازدرد خیس عرق بود اما چشماش هنوز می‌درخشید

_قربان

با صدای خانم چا یادم اومد چقدر عصبانیم

_کدوم گوری بودید
_قربان درگیری شد بخاطر همین

نذاشتم حرفشو بزنه

_بعدا حسابتون میرسم

که افراد اورژانس وارد شدن امامن نگاهم هنوز به گائون بود

_بیمارو به ماتحویل بدید تا ما کارای انتقالش شروع کنیم

اما من توجهی نکردم حتی حلقه دستامم محکم تر کردم
با حس خیسی رو گونه به دست خیس از خون گائون نگاهی انداختم برخلاف بدنش خونش گرم بود
دستمو رو دست خونیش گذاشتم و به چشماش خیره شدم لبخندی زد

_من خوبم نترس

_آقا بیمارو ول کنید

بی توجه، خیره به چشماش قطره اشکی رو صورتش چکید من کی به گریه افتادم نفهمیدم
اومد چیز ی بگه که یهو خون از بین لباش بیرون زد و به سرفه افتاد دست گرمش تو دستم شل شد با ترس بهش خیره شدم

_ گائونا

که یهو از تو بغلم کشیده شد بیرون اومدم به سمتش برم نزارم ازم جدا بشه که یهو توسط چند تا دست‌ گرفته شدم و سوزشی تو دستم حس کردمو تا پلکی زدم از دنیا بی خبر شدم ودیگه نتونستم چشمامو باز بکنم ،،،
________
به صحنه رو به روم نگاهی انداختم وضع خیلی بد بود نمیتونستم شرایط هضم کنم گائون پراز زخم تو آغوش رئیس بود رئیسم با نداشتن جراحتی دست کمی از گائون نداشت هر لحظه انگار قلبش میخاست واسته

قضاوت شیطان Where stories live. Discover now