پارت۸

83 13 3
                                    

سرم واز روی پرونده رو به روم بالا آوردم درحالی که دستامو توهم کرده میکشیدم به بیرون خیره شدم داشت بارون‌ میومد از یک ساعت پیش قطره قطره بود بعد شدت گرفت بلند شده به طرف کتم رفتم تنم کرده از شرکت زدم بیرون دم ورودی که رسیدم نگهبان سریع به سمتم اومدو یک چتری رو سرم قرار داد به آسمون سیاه بالا سرم که مثل سیل بارون میومد نگاه کردم با سوز بادی که اومد کتمو بیشتر به خودم نزدیک کردم اومدم به سمت ماشین برم که جسمی نزدیک ستون توجهمو جلب کرد آروم به سمتش رفتم یک آدم بود که رو دوپانشسته سرشو رو دستاش گذاشته بود انگار متوجه نگاهم شد که سرشو از روی دستاش بلند کرد و بهم خیره شد بادیدنم سریع بلند شد که تلویی خورد با تعجب شونشو گرفتم که نیافته

_ تواینجا، اینجوری ،چخبره؟!!

با سوالم لبخندی زدو به سمتم قدمی برداشت
_ خیلی منتظرت بودم

به ساعتش یک نگاهی انداختو درحالی که چشماشو برای دقت بیشتر تنگ کرده بود

_ فکرکنم دوساعتی میشه

با وحشت

_ چی دوساعت پس ازاول بارش بارون اینجا بودی بخاطر همینه موش ابکشیده شدی خب می‌آمدی بالا

اخمی کردو به نگهبان پشت سرم اشاره کرد

_ نزاشتن هرچی اصرار کردم اخرم با مشتو لگد انداختم بیرون

بااخم به نگهبان پشت سرم نگاهی انداختم که از ترس قدمی عقب رفت

_ آخه چرا

با حرفش به سمتش برگشتم که دیدم ناراحت قدمی ازم دور شد اومدم دستشو بگیرم که یهو باز نیافته اما دستشو عقب کشیدو با ناراحتی که عصبانیت هم قاطیش بود

_ چرا؟
_ چرا چی؟

_ من فقط میخاستم ازت معذرت بخام پس چرا بازم تبعیض قائل شدن همیشه همینه میدونم تقصیر منه اون برخوردم اشتباه بود اما عصبانیم چون حتی خود خدا هم من ودوست نداره و برام تبعیض قائل شده

به لبای برچیدش نگاه کردمو با خنده

_ نه اینجوری نیست تو داری اشتباه میکنی

_ نمیکنم از زمانی که بدنیا اومدم همین بوده اول که منو جلو در یتیم خونه ول کردن بعدش چون بچه ساکت و ضعیفی بودم همیشه تو یتیم خونه ومدرسه بهم قلدری میکردن حتی یکبار یکی از بچه های دبیرستان با دوستاش من و به حد مرگ زد چون فقط نزاشتم یک گربه رواذیت کنن من فقط هلش دادم اما اون افتادو دستش خراش برداشت بخاطر همون ازم شکایت کرد مجبور شدم جلوش خم بشم و معذرت خواهی کنم تا نکنه اخراج بشم وایندم خراب بشه من درجواب اونهمه بی احترامی هیچکار نتونستم بکنم بجز اینکه سرمو جلو پدر مادر بانفوذش چیزی که من نداشتم خم کردم ،همیشه همین بودم

نمیدونم چرا حرفاش منو اذیت می‌کرد

_ کیم گائون بس کن

به سمتش قدمی برداشتم

قضاوت شیطان Where stories live. Discover now