به پسر روبه روم خیره شدم بااینکه جدی بنظر میرسید اما میشد پشت نگاهش ترس وناامیدی رو دید
به تاج مبل تکیه دادمو درحالی که کتمو صاف میکردم_بزارید رک وراست حرف بزنیم ،آقا کیم شما مطمعنن از پیشینه وشرایط کاری شرکت من خبر دارید
_بله
_ اینم میدونید که چقدر در گزینش ها ومصاحبه ها سختگیریم،پذیرش دراینجا جمعا سه مرحله داره که شما حتی برای شرکت دراین سه مرحله باید ازچند طریق معرفی نامه داشته باشید ،حالا این معرفی نامه میتونه از طریق دانشگاه ها وادارجات معتبر،افراد سرشناس باشه به همین دلیل تعداد مراجعین وپذیرفته شدگان خیلی کمه ،بعد معرفی نامه اولیش مصاحبه است شرکت من برخلاف بقیه که مصاحبه رو بعد آزمون میگیرن من قبلش میگیرم من باید بدونم طرف چرا میخواد بیاد ودراین سازمان مشغول به کار بشه باید منو مجاب کنند که لیاقت کار دراینجا رو دارن بعد مرحله اول مصاحبه میرن آزمون کتبی که خب سختیش متوسطه خیلیا این مرحله هم قبول میشن اما مرحله آخر مرحله عملی واجراست که ما در یک دادگاه شبیه گذاری شده اونا رو مورد امتحان قرار میدیدم این مرحله غول آخره ولی استخراج این مراحل میشه افراد وفادار،نخبه،تاثیرگذار و با وجدان ،شرکت من برپایه پولو پارتی نمیگرده ما پرونده های غیرممکن و حل میکنیمبعداین همه حرف گلوم خشک شده بود در حالی که برای برداشتن فنجون قهوه خم میشدم
_اینا رو توضیح دادم تا با روند کاری شرکت آشنا بشی اما یک چیزی...
جرعه ای از قهوه تلخ که هنوز بخار از روش بلند میشد نوشیدم و فنجون داغو تو دستم گرفتم
_همه اینا با وجود مقررات امکان پذیر شده ،اینجوری نبوده که هر کسی هر کاری خواسته باشه بتونه انجام بده حتی من هم که رئیس این تشکیلات هستم مسعولیت وسختگیریمم بیشتره و اجازه کار خودسرانه رو ندارم ،
اون روز که آقای نام درمورد تو بهم گفت ودرخواست کرد من به احترام استاد شاگردی که قبلا به گردنم داشتن نتونستم با درخواستشون مخالفت کنم گفتم بیاید ببینمتون و توضیح بدم که اون اتفاق افتاد وشما نیومدید و من حس کردم خوش شانسم که شرمنده استادم نشدم و از طرفی مجبورنبودم بهتون توضیح بدم ،اما این دفعه نتونستم از زیرش قسر در برمبه سرپایین پسر رو به روم خیره شدم از اینکه شاید باعث ناراحتیش شده باشم
بالحن ملایم تری_البته میدونم که آدم توانایی هستید وگرنه آقای نام شما رو بهم معرفی نمیکرد راستش اینکار ازشون بعیده
اما خوش شانسید ۶ ماه دیگه قراره استخدامی جدید برگزار بشه ومن برای مصاحبه بهتون یک معرفی نامه میدم این کارتون و راه میندازه اما بقیش به خودتون مربوطهفنجون که الان دیگه سرد شده بودو سرجاش روی میز گذاشتم
________
کیم گائونبه مرد رو به روم که از اول با جدیت و خونسردی همه چیزو بهم توضیح داد نگاهی انداختم برخلاف انتضارم آدم درستی میآمد ازخودم برای قضاوتی که کرده بودم شرمنده بودم درحالی که کیفمو برمیداشتم
![](https://img.wattpad.com/cover/287959620-288-k199744.jpg)
YOU ARE READING
قضاوت شیطان
Fanfictionگائون و تو بغلم گرفتم که یهو نمیدونم از کجا گائون همچین نیرویی به دست آوردو منو چرخوند وجامونو برعکس کرد و صدای تیر، پلکی زدم دوباره دوباره لرزش بدنشو حس کردم دستام غیرارادی بغلش کرد حس کردم دستای محکمش ازدورم شل شد وکنارم افتاد بدنش سنگین شد برای ن...