۱۶

12 5 2
                                    

(اخجون بلاخره به قسمت مورد نظر رسیدیم مطمعنن شماهم منتظر بودید ،لعنتی تا اینجا اصلا وقت نکردم این دوتا عشقو کنار هم بیارم اما خیالتون جمع ازالان قراره بیشتر حضور داشته باشن)

وی یینگ
شب حادثه......
بارسیدنم سریع از موتور پریدم پایین ،سریع اما بی سرو صدا خودمو به سمت ورودی نزدیک کردم دو نگهبان به صورت نامحسوس پشت ستون ها بودن چند نفرشون هم تو پیاده رو و ماشین ،معلوم نیست اینجا چه خبرو این وکیله با کی در افتاده که همچین تشکیلاتی برای کله پا کردنش استخدام کردن این دوست ما هم کلا جذب دردسرش عالیه اون از من که صمیمی ترین رفیقشم اونم از کارفرماش خودمو به اولین فرد رسوندم اومدم بزنم بیهوش کنم که یهو صدای آژیر پلیس اومدو حواسشون پرت شد ومن از این فرصت استفاده کردمو سریع وارد ساختمون شدم صدای درگیری از بیرون می‌آمد بی توجه بهش به سمت آسانسور رفتمو خودمو به طبقه مورد نظر رسوندم تا در آسانسور باز شد صدای شلیک گلوله اومد با ترس و عجله تفنگم درآوردم امیدواربودم بلایی سر کسی نیومده باشه باورود به سالن تفنگم به شخص روبه رو هدف گرفتم وشلیک ،تا متوجه من شد دیگه دیر بود و تیر به دستش اصابت کرده بود اما طرف جون سخت تر بود  سریع به سمت پنجره رفت پرید پایین شوکه به جای خالیش نگاه کردم بابا این دیگه کی بود به سمت دو نفر آشنا رو زمین رفتم گائون تو بغل رئیسش تیر خورده بود پاتند کرده کنارش نشستم اول نبضش گرفتم نفس راحتی کشیدم نگاهی به زخمش انداختم چیز جدی نبود  که پلکاش لرزیدو به من نگاه کرد

_ نخواب باشه تیر به شونت خورده کمک تو راهه من میرم دنبال مهاجم

_نرو

بهش که بزور با لبای لرزون اینو گفت نگاهی انداختم لبخند ملایمی زدم

_نگران من نباش منو نمیشناسی نمیزارم کسی دوستمو اذیت کنه و از زیرش قسر در بره

به رئیسش که هنوز تو شوک بود نگاهی انداختم بدبخت وضعیتش از دوست منم بدتر بود دستموبردم بالا ومحکم زدم تو صورتش تا به خودش بیاد، وقتی توجهشو بهم داد

_به خودت بیا من نمیتونم مراقب گائون باشم باید برم ضارب بگیرم زخمیش کردم اما فرار کرد پلیس ساختمون و محاصره کرده امبولانسم الان میرسه حواست به گائون باشه اون حالش خوبه تیر به شونش خورده

منتظر جوابش نشدم سریع به سمت پنجره رفتم (واوووو چه ارتفاعی،مهاجم خوب کسیه قبلا برای همچین خروجی آماده بوده با اتصال قلاب به چهار چوب  پنجره تونسته بره پایین باید عجله میکردم همین الانم خیلی وقت هدر دادم) قلاب کنار شلوارمو دراوردمو بهش وصل کردم (خوبه این همرام بود)،سریع پریدم پایین چند ثانیه طول کشید تا پام زمین لمس کرد دوطرفه نگاهی انداختم یک راه میخورد به خیابون اصلی محل درگیری پس این سمتی نمیره مخالف راهش شروع کردم به دوییدن باید پیداش میکردم ،،،،
________لان جان

هیچوقت فکرشو نمیکردم وقتی رئیس خودش تنها بره بیرون همچین اتفاقی بیافته وقتی خانم چا دستور آماده باش داد ساختمون ساکت یهو تبدیل به پادگان شد نزدیک ۳۰تا بادیگارد آماده سوار ماشین ها شدن با استرس دستای عرق کردمو توهم کردم میدونستم این شغل آخر منو به کشتن میده
با رسیدنمون متوجه درگیری پلیس با چند تا مهاجم شدیم صدای شلیک گلوله تااینجاهم میومد
خانم چا رو به من

:تواینجا منتظر میمونی

به فرمانش بابقیه اسلحه بدست از ماشین خارج شد  و تو چند دقیقه درگیری با دستگیری وزخمی کردن مهاجم ها خوابید با ترس از ماشین زدم بیرون که سایه ای جلب توجه کرد به سمت چپم که خیابون کناری بود نگاهی انداختم یک سایه درحال سقوط از ساختمون بود عینک رو چشمامو صاف تر کردم وبا دقت چشمامو تنگ کردم تا دیدم بهتر بشه سایه به زمین رسیده و یک لحظه به سمت من نگاه کرد درست میدیدم اون یک آدم بود که از ساختمون اومد پایین و درجهت مخالفم شروع کرد به دوییدن اومدم به سمتش برم که صدای آژیر آمبولانس منو به خودم آورد سریع پاتند کردمو‌ خودمو بهش رسوندم یک برانکارد از ساختمون خارج شد این پسر اینجا چکار می‌کرد رئیس خوبه با نگرانی بالای سرش رفتم

_خوبییییی ؟رئیس کجاست؟

متوجه من که شد ماسک رو صورتشو برداشت سرمو بردم نزدیک تر تا بهتر بتونم بشنوم

_مدارک تو کیفمه بده رئیس مهاجم  دنبالش بود

پرستار که متوجه برداشتن ماسک شده بود با عصبانیت رو به من

_آقا شما نمیبینید مریض شرایطش بحرانیه اونوقت به حرف گرفتیش برو کنار ماباید بریم

سریع خم شدم

_معذرت میخوام

با حرکت آمبولانس به سمت ساختمان به راه افتادم این مدارک حتما چیز مهمیه که این پسر تو حالت بحرانی ازم خواست بدمش به رئیس....
__________
وی یینگ
هیچ خبری نبود انگار آب شده رفته تو زمین اینجوری نمیشد باید گسترده تر عمل میکردم
درحالی که به سمت موتورم برمیگشتم گوشی رو از تو جیبم درآوردم وشماره مورد نظرو گرفتم یک بوق
_منم
_
_یک کاری برات دارم
_
_میخوام یکی رو برام پیدا کنی
_
_میدونم اما قضیه سوءقصد به جون گائونه تا فردا نتیجه رو میخوام
_
_اوه تا اسم گائون اومد سریع شدی تو که میگفتی یک هفته
_
_باشه باشه فهمیدم نگران نباش خوبه ،فقط مختصاتو برات میفرستم
_
_ باشه میبینمت تا بعد

تماس و قطع کرده گوشیمو تو جیبم برگردوندم سوار موتور شده به رو به روم نگاهی انداختم که سرو صدا الان خوابیده بود وغیر از یک ماشین پلیس کسی رو به رو ساختمون نبود مطمعنن گائون الان بیمارستانه بااین فکر تصمیم به حرکت گرفتم باید میدیدمش ....

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
خب خب شرمنده 😅
فوش آزاده 😶‍🌫️
نمیدونم چیشد 🙄
قرار بود یک دیدار باشه اماانگار هنوز وقتش نرسیده😬
یک کوچولو دیگه تحمل کنید،😉
بهتون قول یک صحنه خوبو میدم😘
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

قضاوت شیطان Where stories live. Discover now